به گزارش عصر امروز، ستارگان درخشان اطلاعات و شناسایی سرداران شهید سید ناصر سید نور و عبدالمحمد سالمی کسانی هستند که در دوران دفاع مقدس کربلای امام حسین (ع) را در عراق زیارت کردند.
خدایا خالصانه ترین سلام ما را به حضرت فاطمه الزهرا علیها السلام برسان. سلام بر بزرگ بانوی اسلام. سلام بر فاتحان فتح المبین . مادر عزیز با دلی شکسته به پیشگاه تو روی می آورم و به تو توسل میجویم. تو را به سر بریده امام حسین(ع) و به مشقتهای زینب علیهمالسلام قسمت میدهم که در پیشگاه خداوند ما را شفاعت کنی. مادر عزیز، دیروز ما چون تندبادی از میان ما گذشت و امروز در مزارش به عزا نشستهایم.
این جملات سراسر شور و اشتیاق نگاشتههای سردار عرب تباریست که شجاعتها و درایتهایش مثال زدنی و شورانگیز است. به سال 1340 هجری شمسی در خانوادهای از سلسله سادات که به سخاوت و بزرگواری شهره بودند، نوگلی شگفت و روستای فنیخی دهکده ای کوچک از توابع شهر بستان شاهد تولد کودکی بود که سردار دلاور شد. در سرزمین سربلند خوزستان دلاوری سرافراز اما گمنام نامش را ناصر نهادند.
"سید ناصر سید نور" دوران پاک کودکی را در میان عشایر غیور عرب و در زادگاهش گذراند و در دامان خانوادهای عاشق اهل بیت رشد یافت او برای آموختن علم و ادامه تحصیل راهی اهواز شد و ضمن تحصیل جهت امرار معاش تابستانها به کار میپرداخت تا یار و یاور خانواده باشد. زندگی در فضای آلوده دوران ستم شاهی اورا بر آن داشت تا به عنوان عضوی از جامعه به درد آمده ایران تکلیف انسانی و دینی خود را با حضور در فعالیتهای سیاسی و مذهبی به انجام برساند. با حضور پررنگ در فعالیتهای سیاسی مسجد جزایری اهواز و راهی شدن به اقصی نقاط کشور و دلجویی از ساکنین مناطق محروم کشور در قالب کمیتههای متشکل از جوانان پاک باخته این مرز و بوم به انجام این مهم نایل شد. در سال 1358 به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران درآمد و به محض زبان کشیدن آتش تهاجم یعنی همچون دیگر برادرانش در مرزهای خوزستان به دفاع از کیان اسلام پرداخت و به اتفاق برادرش سید فرج سید نور در شبیخونها و عملیاتهای مختلفی شرکت کرد.
سید ناصر سید نور در گلواژههای خود بال گشودن برادرش را چنین نگاشته و توصیف کرده است:
آن گاه که در خون خود غلطیدی و صدای نالهات در بیابان خشک درهم پیچید و آنگاه که فرشتگان تو را در آغوش گرفتند و از تو استقبال کردند و تو را از انسانهای غرق در ظلمت و گمراهی نجات دادند من در گوشهای حسرت زیبایی و عروج تو را میخورم.
هنگامی که روح پرفتوحت اوج گرفت و از چشمان کم سویم محو شدی و برگرفتاری خویش گریستم و آنگاه که به خود آمدم خود را در منجلاب تباهی یافتم دستهایم را به سوی کسی که تو را خواند دراز کردم و از او درخواست نجات خود را خواستم. امید است به حق دوستیمان پذیرا باشیم. سردار شهید سید ناصر سید نور در عملیاتهای مختلف جانبازیها کردهام اوج درخشش او در شناسایی و کسب سری ترین اطلاعات دشمن بعثی بود او به قرارگاه پر رمز و راز "نصرت" پیوسته بود.
قرارگاهی که عشایر عرب و بختیاری به بچه های مسجد خوزستان اصلی ترین عناصر تشکیل دهنده آن بودند.و فرماندهی اش را سرداران پرآوازه اسلام سرلشکر شهید حاج علی هاشمی و سردار شهید حمید رمضانی بر عهده داشتند سردار شهید سید ناصر سید نور در خلال عملیات والفجر مقدماتی و ضرورت انجام شناسایی برون مرزی به همراه سردار دیگر از دلاوران عرب خوزستانی شهید عبدالمحمد سالمی یار دیرین باوفایش به خاک دشمن نفوذ و هجرت دیگری را آغاز نمود و به مصداق ( انما المومنون الذین اجرو و جاهدو باموالهم و انفسهم) عمل نمود وی از بدو جان خود دریغ نمی ورزید و در میان شدیدترن تدابیر امنیتی دشمن بعثی و در اوج جنگ به شهرهای مختلف عراق از جمله بصره بغداد العماره سامرا نجف کاظمین کوت ناصریه دیوانیه کربلا و سایر شهرهای عراق جهت شناسایی وضعیت دشمن عزیمت نمود و موفق به زیارت عتبات عالیات از جمله حرم مطهر امام علی(ع)، امام حسین(ع)، حضرت ابوالفضل(ع)، امام موسی کاظم(ع)، امام جواد(ع)، امام هادی(ع)، امام حسن عسگری(ع) و مقام غیبت امام زمان(عج) شد. گزارشها و اطلاعات دقیق شهیدان سید ناصر سید نور و عبدالمحمد سالمی مبنای بسیاری از تصمیم گیریها و طراحی عملیات های مختلف گردید گزارش هایی که برای بدست آوردنش باید جان را در طبقه اخلاص می گذاشت.
قسمتی از گزارشات شهید سید ناصر سید نور را که در مهر ماه سال 1362 نگاشته شده است مرور میشود:
....
روز جمعه بعد از ظهر 15 مهر 1362 پس از تهیه برگه عبور به وسیله یکی از دوستان از عماره به مقصد بغداد و زیارت عتبات مقدسه با یک ماشین تاکسی به همراه یک سرباز به نام ستار حرکت کردیم در ابتدای حرکت ستار به حضرت امام خمینی ناسزا گفت ساعت8 به اولین دژبانی رسیدیم ماشینهای زیادی جهت بازرسی توقف کرده بودند.
ابتدا قبر شش گوشه امام حسین(ع) و سپس قبر حبیب ابن مظاهر و سپس اصحاب امام حسین(ع) و حضرت ابوالفضل(ع) و محل قتلگاه امام حسین(ع) را زیارت کردیم. ساعت 3 به منزل یکی از دوستان رسیدیم در آن جا صاحب خانه که یکی از فرزندانش به خاطر مخالفت با رژیم بعث در زندان به سر می برد پس از این که اطمینان حاصل کرد که من از آنها هستم شروع به صحبت کردند درباره مظلومیت مردم و جور و جفای رژیم صدام نمود و در حالی که گریه میکرد از وضعیت ناگوار آیت الله خویی و سید یوسف حکیم گفت .
و از منطقه حی الحریه به طرف گاراژ رفتیم و از آنجا به طرف شهر حرکت کردیم بین راه نجف نسبت به کربلا مذهبی تر بود و گوشه و کنار خیابان های اطراف صحن صدای روضه خوانی به گوش می رسید. به درون صحن رفتیم، نیروهای امنیتی علنا درون صحن گشت می زدند . آن ها اتاق بزرگ و مخصوصی در ضلع شمالی صحن داشتند . پیرمردی در گوشه حرم با صدای بسیار محزون و سوزناکی ناله می کرد و مردم با ترس زیاد به طواف ضریح مشغول بودند و همصدا با پیرمرد ناله می کردند. پس از نماز به طرف ضلع شرقی حرم رفتیم.
یک نفر داشت تابلویی را نصب می کرد که از مجاهدت های صدام و علاقه او به ترمیم عتبات، چیزهایی را روی تابلو داشت . در همان حال دیدیم که جنازه ای را که در جبهه کشته شده بود به داخل حرم آوردند. جنازه به وسیله 3 سرباز و 2 نفر دیگر که لباس شخصی داشتند حمل می شد ان ها بعد از طواف جنازه فاتحه خواندند جمعیت داخل حرم هیچ توجهی به جنازه نداشتند .
ساعتی از شب به عماره رسیدیم 18 مهر 1362 به بازار عماره رفتیم تا عکس بگیریم و مجله بخریم و سر و صورتمان را اصلاح کنیم نقطه به نقطه بازار نیروهای دژبان به محض اینکه به کسی مشکوک می شدند از او کارت یا برگه دیگری درخواست می کردند در این جا هیچکس بدون برگه مرخصی یا کارت دانش آموزی جرات به بازار رفتن را ندارد. اگر کسی را دستگیر کردند خواهش و تمنا هیچ تاثیری در مامورین ندارد.
نکته فابل ذکر این است که رفت و آمد در تمام شهرهای استان بصره ، عادی بود و هیچ آثاری از خرابی که نشان بدهد توپخانه ایران آنجاها را زده باشد وجود نداشت. فقط کنار یک مسجدی در ابتدای شهر زبیر تخریب شده بود . پیرمردی که داخل خانه بود 18سال در شرکت نفت ایران کار کرده بود و به زبان فارسی آشنایی داشت . او در مورد قنات (کانال ) زبیر گفت که دیروز یک کشتی جهت آزمایش وارد قنات شده است .
در تاریخ 29 مهر 1362 در بازار عماره و اطراف شهر عماره بودیم در تاریخ30 مهر ماه 1362 هنوز هم در عماره بودیم، بعد از ظهر ساعت 4:10 به وقت عراق صدای چند انفجار شدید شنیده شد که تمامی مردم سراسیمه به بیرون آمدند تا وضعیت را ببینند . آنها وقتی فهمیدند که این موشکها به طرف ایران پرتاب شدند بسیار نگران شدند اکثر مردم را دیدیم که دعا می کردند که موشک ها به کسی آسیبی نرسانند.
در تاریخ یک آبان ماه 1362 صبح در عماره بودیم بعد از ظهر جهت شناسایی مجدد منطقه کساره به آنجا رفتیم در تاریخ 2 آبان ماه 1362 هنوز در عماره به سر می بردیم سرباز... در پادگان رشید بغداد خدمت می کند ایشان به نقل از یکی از سربازان فراری می گفت در منطقه انجمی جنوب بصره ،کنار جاده...، در یک ساختمان زیر زمینی ، یک پایگاه موشکی (ساخت چین) وجود دارد که برای سرنگون کردن اهداف دریایی به کار می رود این موشک ها به وسیله ماشین مخصوصی جهت شلیک به منطقه فاو و کنار مخازن نفت منتقل می شود.
.....
از بغداد به طرف عزیزیه حرکت کردیم در بین راه شرکتهای متعدد به چشم میخورد در نزدیکی عزیزیه چند دکل رادیو تلویزیون دیدیم همچنین در بین راه چند کامیون ایفا که از عماره به طرف منطقه عملیاتی والفجر 8 حرکت میکردند 8 دستگاه کاتیوشا که از بغداد به طرف عماره رفتند مشاهده شد در تمامی طول این مسیرها پایگاههای ضد هوایی دیده میشد و بعد از شهر عزیزیه چون شب شده بود و در بین راه چیزی دیده نمیشد در شهر الکویت شام خوردیم ساعت 9:30 شب به شهر العماره رسیدیم الحمدلله از تمامی پستهای انتظامی بدون مشکل گذشتیم و پس از خواندن نماز با برادر همراه در مورد وضعیت کار و طرحهای شناسایی آینده و لزوم رعایت بیشتر مسائل امنیتی صحبت کردیم در حالی که قصد داشتیم بخوابیم به طور معجزه آسا و عجیبی برادر سالمی پیشنهاد کرد همین الان به طرف هور حرکت کنیم ساعت 12 به طرف هور حرکت کردیم و در نزدیک باغ یکی از دوستان کنار عدهای از دوستان خوابیدیم فردا صبح مطلع شدیم که نیروهای بعثی قسمت تا قسمت شهر العماره را بازرسی کردند و 150 نفر از سربازان فراری را دستگیر کردهاند.
حکایتها و رشادتها و جانبازیهای این سرداران گمنام خوزستان همچنان باقی است. سردار سید ناصر سید نور این ستاره درخشان اطلاعات و شناسایی در عملیات خیبر در جریان جنگ تن به تن و حمله به تیربارچی دشمن که رزمندگان اسلام را با تیربار ضدهوایی به رگبار بسته بود از ناحیه سر و پا مورد اصابت گلوله قرار گرفت که پس از 10 روز در تاریخ 12 اسفندماه 1362 به برادر و دوستان شهیدش پیوست.