سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند ـ عزّوجلّ ـ به داوود علیه السلام وحی کرد :«ای داوود ! به من شادمان باش و از یادم لذّت ببر و با مناجات من متنعّم شو که به زودی، خانه را از فاسقانْ خواهم پرداخت ولعنت خود را بر ظالمان قرار خواهم داد» . [امام صادق علیه السلام]
کربلا
ابن شهر آشوب( از علمای و محدثین بزرگ شیعه) نقل کرده است : ام سلمه گوید: پیامبر (ص) نزد من بود. جبرئیل نازل شد. آن دو با هم گفتگو می کردند که حسن بن علی (ع) در زد. رفتم تا در را باز کنم. دیدم حسین (ع) هم با اوست. هر دو وارد شدند. چون چشمشان به جدّشان پیامبر خدا افتاد، جبرئیل در نظرشان مانند دحیه کلبی )فردی خوش سیما از اهالی مدینه که از یاران رسول خدا(ص) بود ( آمد. دور او می چرخیدند. جبرئیل (ع) گفت: یا رسول الله ! دو کودک را نمی بینی که چه می کنند؟ فرمود: تو را همچون دحیه کلبی دیده اند. او زیاد سراغ این دو می آید و هرگاه می آید هدیه ای برایشان می آورد.
به گزارش ملیت به نقل از عقیق، جبرئیل شروع کرد به اشاره کردن با دستش، مثل کسی که چیزی را می گیرد ناگهان در درستش یک سیب و به و انار بود. آنها را به امام حسن (ع) داد، همان گونه با دستش اشاره کرد و به حسین (ع) هم داد. هر دو خوشحال و خندان شدند و نزد جدّشان شتافتند.

 


 

پیامبر (ص) سیب و انار و به را گرفت و بویید، سپس آنها را همان طور به هر یک آن دو داد و فرمود: با آنچه دارید نزد مادرتان بروید و اگر ابتدا پیش پدرتان بروید،  بهتر است. آن دو طبق دستور پیامبر خدا رفتند و چیزی از آنها را نخوردند، تا پیامبر نزدشان برود، سیب و میوه های دیگر به همان حال بود. فرمود: یا علی! چرا از میوه نخوردی و به همسر و فرزندانت ندادی و ماجرا را فرمود. پس پیامبر و علی و فاطمه و حسن و حسین (ع) از آن خوردند و به ام سلمه هم دادند. انار و به و سیب به همان حال باقی بود و هر چه از آن خورده می شد باز به حالت اول برمی گشت، تا اینکه رسول خدا (ع) از دنیا رفت.

امام حسین (ع) می فرماید : در دوران حضرت فاطمه (س) هم تغییر و کاهشی در آنها پیش نیامد. چون فاطمه (س)  به شهادت رسید ، انار را از دست دادیم و سیب و  به در دوران پدرم باقی بود. چون امیرالمؤمنین (ع) شهید شد، بِه هم ناپدید شد و سیب به همان حالت نزد امام حسن (ع) باقی بود؛ تا آنکه مسموم و شهید شد. سیب باقی بود تا وقتی که در محاصره و بی آبی قرار گرفتم. هر گاه تشنه می شدم، آن را که می بوییدم، شدت عطشم فرو می نشست. چون تشنگی ام افزون شد، بر آن دندان زدم و دیگر یقین به مرگ داشتم.


نمایی از محل قتلگاه سید الشهدا(ع) در کربلا

امام سجاد (ع) می فرماید : این سخنان را پدرم ساعتی پیش از شهادت به من گفت. چون به شهادت رسید، بوی آن سیب از قتلگاهش می آمد. در پی آن سیب بودند و اثری از آن دیده نشد، ولی بوی سیب، پس از حسین (ع) هم باقی ماند؛ قبر او را زیارت کردم، دیدم بوی آن سیب از قبر او به مشام می رسد. پس هر کس از شیعیان ما که زائران قبر او باشند بخواهند آن بو را استشمام کنند، هنگام سحر دنبال آن روند. اگر مخلص باشند، آن را خواهند یافت.

 (منتهی الامال، شیخ عباس قمی، ج1)

 

 

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط اسماعیل اکبری 92/7/11:: 5:43 عصر     |     () نظر