سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که بر اثر هر گناهی از برادرانش کناره گیری کند، دوستانش کم شوند . [امام علی علیه السلام]
کربلا


امام حسین (ع) و رویارویی با حر بن یزید ریاحی
نخستین برخورد امام حسین(ع) با سپاه هزار نفرى حرّبن یزید ریاحى بود که بخشى از نیروى چهارهزار نفرى حصین بن نمیر بود. این سپاه به سمت قطقطانه اعزام شده بود تا منطقه را کنترل کند. امام این زمان در منطقه ذوجُشَم ]ذى حُسُم[(82) یا وادى السباع بوده و در حال حرکت به سوى کوفه بود. وقتى سپاه حرّ رسید، امام که امید به حمایت کوفیان داشت، از حرّ پرسید که به کمک آنان آمده یا بر ضد آنهاست؟ حرّ گفت: بر ضد شما. (83)
حرّ گفت که وظیفه او بردن امام به کوفه است. امام حاضر به حرکت به کوفه نشد و به جدّ، قصد بازگشت کرده، به طرف حجاز به راه افتاد. (84) حرّ با بازگشت امام مخالفت کرده و گفت: چون دستور جنگ ندارم، راه میانه را انتخاب می کنیم تا دستور برسد و چنین تصمیم گرفته شد. (85)
صحبت از بازگشت به حجاز گفتمان غالب امام در تمامی سخنرانی هایی است که از این پس تا صبح روز عاشورا دارد. البته امام روی دلیل آمدنش، نامه ها، محکوم کردن روش امویان و مسائل دیگر تأکید دارد. در مواردی از اصحابش می خواهد که در صورت تمایل، از او جدا شده راه خود را بروند. یک بار فرمود: ونحن أهل البیت أولى بولایة هذا الأمر علیکم من هؤلاء المدّعین ما لیس لهم، و السائرین فیکم بالجَوْر و العُدْوان، پس از آن امام فرمود که اگر ما را نمى خواهید و حق ما را نمى شناسید، و رأى شما برخلاف نامه هایى است که فرستاده اید، از همین جا باز می گردم. (86)
امام همچنان مسیر را به سمت قادسیه کج می کرد تا هرچه بیشتر از کوفه دور شود. این مسیر ادامه یافت تا به منطقه بیضه رسیدند. در آنجا امام باز سخنرانى کرد و ضمن آن مطالبى درباره لزوم مخالفت با حکام ستمگر که حرام خدا را حلال کرده، فساد را ظاهر ساخته، حدود را تعطیل کرده، و مال بیت المال را غارت می کنند، مطرح کرد. (87)
از امام حسین(ع) در منطقه ذى حُسُم نیز سخنانى نقل شده است که به صورت خطابه ایراد گردید. امام در این سخنرانى از این که چهره دنیا عوض شده و از خوبى به بدى گراییده است، سخن گفتند: إنّه قد نزل من الأمر ما ترون؛ و إنّ الدنیا قد تغیرت و تنکّرت، و أدبر معروفها ...سپس با اشاره به کوتاه بودن عمر دنیا فرمودند: ألا ترون أنّ الحقّ لایعْمل به و أنّ الباطل لایتناهى عنه ... إنّى لا أرى الموت الاّ شهادة و لا الحیاة مع الظالمین إلاّ برما. آیا نمى نگرید که به حق عمل نمى شود و از باطل نهى نمى شود؟ ... در مبارزه با این وضعیت، مردن چیزى جز شهادت نیست و زندگى با ستمگران جز مایه رنج نخواهد بود. زهیر به تأیید سخن آن حضرت، از جاى برخاست و گفت: حتى اگر دنیا براى همیشه باقى باشد، و حمایت از تو، این ابدیت را از ما بگیرد، باز ما ترجیح می دهیم که با تو باشیم. (88)
در این فاصله تک تک یا به صورت دسته های کوچک دو سه نفری، شیعیانی از کوفه به امام می پیوستند. در روز 28 ذى حجه سال 60 که امام در منطقه عُذَیب الهجانات بود، یک گروه چهارنفرى از مردم کوفه که نافع بن هلال در میان آنان بود، قصد پیوستن به امام حسین(ع) را داشتند. حرّ خواست تا آنان را حبس کرده مانع از پیوستن آنان به امام بشود. امام حسین(ع) فرمود: در این صورت من مجبور به دفاع از آنها هستم؛ چون اینان از اعوان و انصار من هستند. قرار بود تا قبل از آمدن نامه ابن زیاد، متعرّض من نشوى. (89) آمدن این چهار نفر نویدى بر این بود که کسان دیگرى هم به امام خواهند پیوست؛ اما مسدود بودن راه ها، مانع از چنین اقدامى بود. عکس آن هم وجود داشت. طِرمّاح بن عدى بن حاتم طائى که از کوفه آمده بود، به امام حسین(ع) خبر داد که جمعیت زیادى را در کوفه دیده است که آماده اعزام به کربلا ـ براى جنگ با شما ـ بودند. وى افزود: بهتر است در همین جا، با سپاه هزار نفری حرّ بجنگید، پیش از آن که اسیر دست سپاهیان بعدى شوید. امام درخواست او را نپذیرفت و فرمود: ما با حرّ قرارى داریم که از آن تخلّف نخواهیم کرد. به علاوه روشن نیست که عاقبت کار چه خواهد شد. (90)


دستور ابن زیاد برای توقف در کربلا و اصرار بر جنگ یا بیعت
عبیدالله در نخستین نامه ای که به حرّ بن یزید نوشت، از او خواست امام حسین(ع) را در جایى نگاه دارد که آب و آبادى نباشد. (91) زمانى هم که عمر بن سعد را فرستاد به او گفت: حُلْ بینه و بین الفرات أن یشرب. (92) به گونه ای نیروهایت را مستقر کن که اجازه استفاده از آب فرات را به امام حسین(ع) ندهى. سخت گیری آغاز شد. با این حال اگر کسی می خواست از سپاه امام برود، می توانست. فراس بن جَعده بن هبیره مخزومى احساس کرد که کار دشوار است، از امام اجازه خواست تا برود؛ امام هم اجازه داد و او شبانه آنجا را ترک کرد. (93)
امام حسین (ع) در قصر بنى مقاتل بود که روى اسب خواب کوتاهى کرد و در آن حال، اسب سوارى را دید که می گفت: القوم یسیرون و المنایا تسرى إلیهم. این قوم در حال حرکت هستند و مرگ نیز به سوى آنان در حرکت. امام بیدار شد و فرمود: إنّا للّه و إنّا إلیه راجعون؛(94) علىّ اکبر علت تلاوت آیه را پرسید. امام فرمود که خبر از مرگ ما می دهد. على اکبر گفت: ألَسنا على الحقّ؟ قال: بلى. قال: یا أبت إذًا لانُبالى نموت محقّین. فقال: جزاک الله من ولد خیر ما جزى ولدًا عن والده. (95) برخى گفته اند که این می تواند اشاره به سلام بر على اکبر در کنار سلام بر امام حسین(ع) باشد. در این مسیر بود که امام می کوشید تا از کوفه دور شده به سمت بادیه حرکت کند؛ اما حرّ ممانعت می کرد تا به کربلا رسیدند؛ جایى که به آن نینوا مى گفتند. (96)
با رسیدن به این منطقه بود که نامه ابن زیاد به حرّ رسید که لاتنزله إلاّ العراء على غیر حصن ولا ماء،(97) او را در جایى بدون آب و سرپناه فرود آر. در ضمن حامل نامه را مسؤول کرده بود تا مراقب اجراى فرمان عبیدالله باشد. امام اجازه خواست تا در قریه نینوا یا غاضریه توقف کند، اما حرّ اجازه نداد. (98) بالاخره در جایى که آب و آبادى نبود توقف کردند؛ زهیر از امام خواست تا جمعیت دشمن اندک است، جنگ را آغاز کنند؛ اما امام فرمود: تا جنگ را آغاز نکنند، ما شروع کننده نخواهیم بود. (99)
امام روز پنج شنبه دوّم محرم سال شصت و یکم هجرى، در کربلا فرود آمد. در آنجا خیمه ای براى خود و فرزندانش زد و سایر اهل بیت نیز در اطراف خیمه امام حسین(ع) ، خیمه زدند. (100) هم در اینجا بود که امام حسین(ع) خطاب به یارانش فرمود: النّاس عبید الدنیا، و الدین لَعِقٌ على ألسنتهم یحوطونه ما درّت معایشُهُم فاذا مُحِّصوا بالبلاء قلّ الدیانون. (101) ام کلثوم گریه می کرد و می گفت: جد و پدر و برادر و مادرم فاطمه را از دست داده ام و اکنون باید در انتظار از دست دادن برادرم باشم. امام از اهل بیتش خواست تا پس از کشته شدن وى، گریبان چاک نزنند و به سر و صورت نکوبند. (102)
به گزارش ابن سعد، همراه امام حسین(ع) پنجاه نفر به کربلا آمدند؛ بیست نفر از سپاه کوفه به امام پیوستند؛ و نوزده نفر از اهل بیت همراهش بودند. (103) در منابع دیگر از 45 اسب سوار و یک صد پیاده یاد شده است. (104) این روایتى است که از امام باقر(ع) حکایت شده است. (105) گزارش یعقوبى چنان است که در وقتى که عمر بن سعد با چهارهزار نفر به کربلا آمد، امام حسین(ع) 62 یا 72 نفر همراهش بودند. (106)
زمانى که ابن زیاد خبر توقف امام حسین(ع) در کربلا را شنید، نامه ای به آن حضرت نوشت و در آن خطاب به امام گفت: ای حسین! امیرالمؤمنین به من دستور داده است خوب نخوابم و سیر نخورم تا آن که یا تو را بکشم یا تسلیم دستور یزید کنم. وقتى نامه به امام رسید، آن را دور انداخت و جوابى بدان نداده فرمود: رستگار نخواهند شد کسانى که رضاى مخلوق را به قیمت سخط
خالق می خرند. (107)
عدم پاسخ دادن امام حسین(ع) ، خشم عبیدالله را بیش از پیش برانگیخت و عمر بن سعد را که قرار بود بر رى و همدان حکومت کند و آماده رفتن بود، مأمور جنگ با امام حسین(ع) کرد. وى ابتدا نمى پذیرفت، اما وقتى قرار شد حکم حکومت رى و همدان(108) را پس دهد، به رغم مخالفت طایفه اش ـ بنى زهره که از خاندان هاى قریش بود ـ آن را پذیرفت. (109)
بحث پیوستن شمارى از شیعیان کوفه به سپاه امام، چیزى است که مورد انتظار امام و یارانش از قبیل حبیب بن مظاهر و دیگران بود. به گزارش مورخان، ابن زیاد شنید که برخى از کوفیان، تک تک، دو به دو و یا سه نفره، در حال حرکت به سوى حسین بن على هستند. در این جا بود که لشکرگاه نُخَیله را آماده کرده، عمرو بن حُرَیث را بر کوفه گماشت و مردم را به زور عازم میدان نبرد کرد. وى دستور بستن پل را نیز داد تا کسى ـ براى پیوستن به امام حسین(ع) ـ از آن عبور نکند. (110)
عبیدالله که اصرار بر جنگ داشت و آگاه بود که امام حسین(ع) بیعت نخواهد کرد، فرستادن سپاهیان بیشترى را به کربلا در دستور کار خود قرار داد. وى در کوفه بر منبر رفت و مردم را از فضائل و مناقب معاویه آگاه کرده! و گفت که او اجتماع و الفت را به آنان بازگردانده است. اکنون هم فرزندش یزید آمده که فردى است: حسن السیرة و محمود الطریقه، مُحْسنٌ الى الرعیة، متعاهد الثغور، یعطى العطاء فى حقّه. (111) و بر سهمیه بیت المال تک تک شما صد در صد افزوده است. بنابراین همه شیوخ قبایل، تجار و سکنه کوفه می بایست به لشکرگاه بروند؛ در غیر این صورت أیما رجل وجدناه بعد یومنا هذا مُتَخَلّفا عن العَسْکر برئْتُ منه الذمّة؛ پس از امروز، هر کسى را که دیدیم از رفتن به لشکرگاه تخلّف ورزیده، ذمّه خود را از او برداشته ایم. (112)
رقم سپاه کوفه را تا 35 هزار نفر نوشته اند،(113) که ممکن است بسیارى از آنان از نیمه راه گریخته باشند. فرماندهان سپاه به طور عمده، از میان اشراف کوفه و مشایخ قبایل مختلف بودند که بنى امیه از روز نخست دل به تطمیع آنان بسته و با استفاده از ایشان، جمعیت قبایل را به دفاع از خود آماده می کردند. ابن زیاد، مبالغ هنگفتى پول به اهل ریاست، یعنى همین اشراف داد: و وضع لأهل الریاسة العطاء و أعطاهم، و نادى فیهم أن یتهیأوا للخروج الى عمر بن سعد لیکونوا عَوْنًا له فى قتل الحسین. (114) براى اهل ریاست بخشش ها قرار داده و به آنان اطلاع دادند تا آماده خروج براى پیوستن به سپاه عمر بن سعد و کمک به او براى کشتن حسین باشند. این اشراف نقش مهمى در ایجاد انحراف در حرکت هاى انقلابى در تمام این دوران داشتند. لشکر کوفه به طور کامل در روز ششم محرم در کربلا حاضر بود. (115)


شیعیان کوفه چه می کردند؟
شیعیان کوفه، این زمان که لشکریان ابن زیاد برای اعزام به کربلا عزیمت می کردند، در چه حالی بودند و چه می کردند؟ این پرسشى است که تاکنون تحقیق جدى درباره آن صورت نگرفته است. طى پنج روز از زمانى که امام حسین(ع) به کربلا رسید تا روزى که لشکر عظیم کوفه ـ که شمارش بین 22 تا 28 هزار نفر می رسید ـ به کربلا رسید، شیعیان در یک حالت بلاتکلیفی مانده، و تشکّل لازم را براى تصمیم گیرى متمرکز نداشتند. این همان مشکلى بود که در زمان حضور مسلم بن عقیل در کوفه هم داشتند. ترس از شمشیر عبیدالله هم که بى امان افراد مظنون را به قتل می رساند، آنان را خانه نشین کرده و تنها در این اندیشه بودند که اولا جان خود را از تهدید حکومت در امان بدانند. و ثانیا آن که به زور مجبور نشوند در سپاه کوفه حاضر شده، در کربلا برابر امام حسین(ع) قرار گیرند. شمار زیادى از کسانى که در شرایط عادى می توانستند در سپاه امام باشند، به اجبار در سپاه کوفه حاضر شدند. تلاش آنان این بود تا از این سپاه فاصله گرفته بگریزند. به همین دلیل همراه سپاه از کوفه بیرون آمده و در طول مسیر می گریختند: و کانَ الرّجل یبْعث فى ألف، فلایصل إلاّ فى ثلاثمائة و أربعمائة و أقلّ من ذلک، کراهة منهم لهذا الوجه. گاه یک فرمانده با هزار نفر اعزام می شد، اما تنها با سیصد، چهارصد یا کمتر از آن به کربلا می رسید؛ چرا که مایل به آمدن به این جنگ نبودند. (116) هرثمة بن سلیم که از شیعیان على بن ابى طالب(ع) بوده، از کسانى بود که به کربلا آمد و از آنجا گریخت. وى در این باره یادآور شد که وقتى در مسیر صفین با امام على(ع) در اینجا آمدند، حضرت مشتى از خاک کربلا برداشت و فرمود: واهًا لک یا تربة! لیحشرنّ منک قوم یدخلون الجنّة بغیر حساب. وى می گوید: وقتى در سپاه کوفه به کربلا رسیدم، خدمت امام رفتم و ماجرا را تعریف کردم و گفتم اکنون نه می خواهم با تو باشم و نه علیه تو. حضرت فرمود: از اینجا بگریز و شاهد کشته شدن من مباش که هیچ کس شاهد آن نخواهد بود مگر آن که خداوند او را در آتش خواهد سوزاند. و من هم از آنجا گریختم. (117)
پیوستن برخى از شیعیان به طور تک تک در روزهاى آخر ادامه یافت. یکى از آنان عبدالله بن عمیر کَلْبى مجاهد در جبهه هاى جنگ با کفار بود. وقتى دید عده ای در نخیله کوفه آماده جنگ با امام حسین(ع) می شوند، گفت: من علاقمند بودم در جهاد با مشرکین شرکت کنم؛ اما اکنون احساس می کنم نبرد با کسانى که به جنگ حسین فرزند فاطمه می روند، اولى است. آن گاه به خانه آمد و این مطلب را با همسرش در میان گذاشت. همسرش از سخن وى استقبال کرد و گفت: درست دریافته اى؛ من هم با تو می آیم. ایندو شبانه از کوفه خارج شده به امام حسین(ع) ملحق شدند، فخَرَج بها لیلاً حتى أتى حُسَینا فاقامَ معه. (118)
حبیب بن مظاهر از شیعیان برجسته کوفه بود که در همین ایام به امام حسین(ع) پیوست. وى کوشید تا شمارى از طایفه بنى اسد را که در آن نزدیکى زندگى می کردند به امام حسین(ع) ملحق سازد؛ آنان را راضى کرد، اما سپاه ابن زیاد از راه رسید و مانع شد. (119) نمونه دیگر مسلم بن عَوْسجه بود که وى نیز از شیعیان مقیم کوفه بود که به امام حسین(ع) پیوست. این نشان می داد که اگر شیعیان کوفه اراده می کردند، می توانستند به امام بپیوندند. حتى شمارى از آنان با سپاه کوفه به کربلا آمدند و در آنجا به امام حسین(ع) پیوستند. عمار بن ابى سلامه دالانى کوشید تا در نخیله عبیدالله را ترور کند، اما نتوانست. پس از آن به سرعت گریخت تا به امام حسین(ع) ملحق شد. در راه با سپاه زحر بن قیس که به کربلا می رفت، برخورد کرد. در آنجا با رشادت جنگیده و در حال جنگ به کربلا رفته، به امام حسین(ع) پیوست. (120)

 

 

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط اسماعیل اکبری 92/9/19:: 3:40 عصر     |     () نظر
کد خبر: 63780
تاریخ انتشار: 24 آبان 1392 - 19:02
print نسخه چاپی
send ارسال به دوستان

رسول جعفریان

 

SHIA-NEWS.COM شیعه نیوز :


 


آنچه در پی خواهد آمد گزارشی است از واقعه کربلا آنچنان که در مصادر قدیمی آمده است. ضمیمه آن تحلیل هایی هم هست که بر اساس همان نقلهاست.

امام حسین (ع) در سوم شعبان(1) سال چهارم(2) هجرت در مدینه به دنیا آمد و روز دهم محرم سال 61 هجری به شهادت رسید. آن حضرت در تمام سال های کودکیش در کنار جدش رسول خدا (ص) و با آن حضرت مأنوس بود. درباره وی و برادرش روایاتی چون الحَسَنُ و الحُسین سیدا شبابِ أهلِ الجنَّة، مَنْ أحبّنى فلیحبّ هُذَین،(3) من أحبّ الحَسَن و الحسین فقد أحبّنى، و من أبغضهما فقد أبغضنى،(4) ، هُما ریحانَى من الدُنیا،(5) و درباره امام حسین (ع) روایت حُسَین منّى و أنا مِن حُسَین(6) نقل شده است.
امام حسین (ع) در جنگ هاى جمل، صفین و نهروان حضور داشت و مردم را به جنگ ترغیب می کرد.(7) ایشان در همان مراحل مقدماتى صفین در گرفتن مسیر آب از دست شامیان نقش داشت، و لذا امام علی(ع) فرمود: هذا اوّل فتح
ببرکة الحسین.(8) این نخستین پیروزی است که به برکت حسین به دست آمد.
امام حسین (ع) وفادار به صلح برادر
امام حسین(ع) در دوره امامت برادرش، به طور کامل از سیاست وى دفاع می کرد. آن حضرت در برابر درخواست هاى مکرر مردم عراق براى آمدن آن حضرت به کوفه، حتى پس از شهادت برادرش، حاضر به قبول رأى آنها نشده و فرمودند: تا وقتى معاویه زنده است، نباید دست به اقدامى زد. نمود این سخن آن بود که امام در فاصله ده سال به اجبار حکومت معاویه را تحمّل کردند. رهبرى شیعیان پس از شهادت امام حسن(ع) در اختیار امام حسین(ع) قرار گرفت و مردم کوفه ضمن یک نامه تعزیت، از رهبرى و امامت امام حسین(ع) استقبال کرده وفادارى خود را به عنوان یک شیعه به ایشان اعلام کردند.(9)
با این حال، امام در برابر فشار کوفیان فرمود: إنّ بینه و بین معاویة عهدا و عقدا لایجوز له نقضه.(10)
زمانی که معاویه اقدام به گرفتن بیعت برای یزید کرد، شماری از فرزندان صحابه، مخالفت هایی را ابراز کردند. مروان در نامه ای به معاویه نوشت: إنّى لسْتُ آمن أن یکون الحسین مَرْصدًا للفتنة، و أظنّ یومکم من حسین طویلا.(11) من در این باره ایمن نیستم که حسین منبع فتنه شود و تصور می کنم داستان طولانی با حسین خواهید داشت.
یکبار نیز معاویه کوشید تا دختر عبدالله بن جعفر بن ابى طالب را براى فرزندش یزید خواستگارى کند. عبدالله با امام حسین(ع) مشورت کرد. حضرت فرمود: أتُزَوِّجه و سیوفهم تقطر من دمائنا؟ آیا در حالى که از شمشیرهایشان خون ما می چکد، دختر به او می دهى؟ دخترت را به عقد فرزند برادرت قاسم بن محمد در آر.(12)
خبر مخالفت های امام حسین (ع) به معاویه رسید، اما او به حاکم خود در مدینه تأکید کرد تا وقتى حسین آرام است، با او کارى نداشته باش و تنها از وى سخت مراقبت کن. یکبار معاویه ضمن نامه ای به امام حسین (ع) از او خواست تا دست از شقاق و اختلاف افکنى بردارد و به مردم عراق اعتماد نکند.(13) امام حسین(ع) از نامه معاویه برآشفت و ضمن نامه ای به وی نوشت: آیا تو قاتل حجر بن عَدى و اصحاب نمازگزار و عابد او نبودى که با ظلم درافتادند، بدعت ها را انکار کردند و در این راه از چیزى نهراسیدند؛ ... آیا تو نبودى که زیاد بن سُمیه را که در خانه عبید به دنیا آمده بود، به ابوسفیان بستى ... و به این ترتیب سنّت رسول الله را ترک کرده، به طور عمدى فرمان او را رها ساختى و هواى نفس خود را به رغم هدایت الهى، پیروى کردى. آنگاه وى را بر عراقَین مسلّط ساختى، آنچنان که دست مردم را قطع کرده، چشمانشان را کور ساخته و آنان را به شاخه هاى نخل می آویخت. آیا تو دو حضرمى را نکشتى، آن دو نفرى که زیاد به تو نوشت: آنان بر دین على هستند و تو پاسخ دادى که هر کسى را که بر دین و رأى على بود بکش. او نیز به دستور تو آنان را کشت و مثله کرد; آیا جز آن است که دین على همان دین محمد است؟ ...(14)
انتقادهاى امام به معاویه در قالب این نکته است که معاویه، کسانى را کشته است که اولا با ستمگرى مخالف بوده اند و ثانیا با بدعت: ینکرون الظلم و یستعظمون البدع. به خصوص که آنان عابد و زاهد هم بوده اند. سپس نمونه هایى از ستمگرى هاى معاویه و زیاد را در عراق بیان کرده و به ترک سنّت پیامبر(ص) در داستان انتساب زیاد به پدرش ابوسفیان تصریح می کند.(15)


گوشه ای از اخلاقیات امام حسین (ع)
بی مناسبت نیست اشارتی نیز به فضائل اخلاقی آن حضرت داشته باشیم: یحیى بن سالم موصلى که از دوستداران امام حسین(ع) بود می گوید: با امام در حرکت بودیم، به در خانه ای رسیدند و آب طلبیدند. کنیزى با قدحى پر از آب بیرون آمد. امام پیش از خوردن آب، انگشتر نقره خود را از دست در آورده به او دادند و فرمودند: این را به اهلت بسپار، آنگاه به نوشیدن آب پرداختند.(16)
ابوبکر بن محمد بن حزم گوید: امام حسین(ع) از کنار صفّه ای می گذشتند؛ در آن حال دیدند که گروهى از فقرا مشغول خوردن طعامى هستند. آنها از حضرت خواستند تا همراهیشان کند. امام فرمودند: خداوند متکبّران را دوست ندارد. آنگاه پایین آمده با آنها غذا خوردند. پس از آن به آنان فرمودند: شما مرا به سفره خود خواندید و من اجابت کردم; اکنون من شما را به سفره خویش می خوانم و شما اجابت کنید. آن وقت حضرت روى به رباب کرده و فرمودند: هر چه آماده کرده ای حاضر کن.(17)
از امام باقر(ع) روایت شده است که امام حسین(ع) در سفر حج پیاده حرکت می کرد؛ در حالى که چهارپایان او پشت سرش حرکت می کردند.(18)
در نقلى دیگر هم آمده است که کنیزى دسته ریحانى را تقدیم امام حسین(ع) کرد. حضرت در برابر او را آزاد کردند. به حضرت گفته شد که شما تنها براى یک دسته گل او را آزاد کردى؟ حضرت فرمود: خداوند در قرآن ما را چنین ادب آموخته است که: و اذا حُییتُم بِتَحِیة فَحَیوا بِأَحْسَنِ مِنْها أو ردّوها، بهتر از دسته گل، آزاد کردن او بود.(19)
در نقلى دیگر آمده است: یکى از موالى امام حسین (ع) نقل می کند: کنت مع الحسین بن على (ع)، فمرّ بباب فاستسقى، فخرجتْ الیه جاریة بقدح مفضّض!(20) فجعل ینزع الفضة فیرمى بها الیها، قال: اذهبى بها إلى أهلک، ثم شرب.(21)
روی کار آمدن یزید و آغاز نهضت امام حسین (ع)
پس از آن که یزید به قدرت دست یافت، در نخستین مرحله، از حاکمش ولید بن عُتْبَة بن ابى سفیان خواست تا از مردم مدینه براى خلافت او بیعت بگیرد و براى این کار از امام حسین(ع) شروع کند! منابع نوشته اند که یزید تمام تلاشش آن بود تا از این چند نفر مخالف بیعت گرفته شود.(22) در برخى از منابع هم آمده است که اگر حسین بیعت نکرد، او را بکش: إن أبى علیک فاضرب عنقه، و ابعث الىّ رأسه.(23) در خبرى هم ابن اعثم آورده است که یزید به ولید نوشت، اگر حسین بیعت نکرد، و لیکن جوابک إلىّ رأس الحسین.(24)
ولید، امام حسین(ع) و ابن زبیر را که در مسجد نشسته بودند، به دارالاماره فرا خواند. آن دو دریافتند که باید اتفاقى مثل مرگ معاویه رخ داده باشد. امام حسین به منزل آمد. لباس پوشید، وضو گرفت و دو رکعت نماز خوانده همراه (نوزده نفر(25) از) طایفه و عشیره خود به دارالاماره رفت و به آنان فرمود: در صورتى که اوضاع وخیم شد، ـ مثلا سر و صدایى بلند شد ـ آماده باشند.(26) وقتى نزد حاکم مدینه سخن از بیعت با یزید شد، امام فرمود: لا خیر فى بیعة سرٍّ، و الظاهرة خیر.(27) و بدین وسیله خود را از آن وضعیت بیرون آورد.
امام صبح روز بعد با مروان روبرو شد و او به امام حسین(ع) گفت: إنّى آمرک ببیعة أمیرالمؤمنین یزید، فانّه خَوّلک فى دینک و دنیاک. در این وقت امام فرمود: إنّا لله و إنّا الیه راجعون، و على الإسلام السّلام. (إذْ بُلِیت الإسلام براع مثل یزید) بحث میان آنان بالا گرفت و امام فرمود: از پیامبر(ص) شنیده است که حکومت بر آل ابوسفیان و طلقا حرام است. مروان گفت: تو می بایست با یزید بیعت کنى، آن هم در حالى که در حالت تحقیر قراردارى (صاغرًا). پس از آن اشاره به نزاع تاریخى میان بنى هاشم و بنى امیه کرد. امام فرمود: یا مروان! إلیک عنّى، فإنّک رجسٌ و إنّا أهل بیت الطهارة.(28)
امام حسین(ع) عزیمت مکه کرد و برای رفتن شب را انتخاب نمود تا مزاحمتی از سوی حکومت برای او پیش نیاید.
به گزارش ابن اعثم، امام حسین(ع) در حین خداحافظى با قبر مادر و پیامبر (ص) آن حضرت را در عالم رؤیا دید که به امام حسین(ع) فرمود: یا حسین! کأنّک عن قریب أراک مقتولا مذبوحا بأرض کرب و بلا من عصابة من اُمّتى.(29)
باز هم به نوشته ابن اعثم، وصیتى براى برادرش نوشت و در آنجا بود که هدف اصلى از قیام خود را یاد کرد: إنّى لَم اَخْرج أشِرًا و لا بَطِرًا و لا مُفْسدًا و لا ظالمًا وَ إنّما خرجْتُ لِطلب الإصلاح فى اُمّة جدّى اُریدُ أنْ آمُرَ بالمعروف و أنْهى عن المنکر و اسیرُ بِسیرة جدّى و سیرةِ أبى علىّ بن أبى طالب.(30) این متن تنها در فتوح ابن اعثم آمده است.
امام حسین(ع) در حال خروج از مدینه در شب شنبه 27 رجب سال 60(31) این آیت قرآنى را که حکایت حضرت موسى و خروج او از میان فرعونیان بود می خواند: فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفاً یتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنْ الْقَوْمِ الظَّالِمِین.(32)
امام حسین(ع) در 28 ماه رجب از مدینه به سوى مکه حرکت کرد و سوم شعبان (شب جمعه) ـ سالروز ولادتش ـ وارد مکه شد. ایشان بیش از چهار ماه ـ از سوم شعبان تا هشتم ذى حجه ـ در مکه ماند و وقت ورود، به خانه عباس بن عبدالمطلب وارد شد.(33) با ورود امام حسین(ع) به مکه اهالی مکه خوشحال شدند و صبح و شب در اطرافش حاضر می شدند.(34)


شیعیان کوفه و دعوت از امام حسین (ع)
شهر مکه هیچ گاه به عنوان یک شهر شیعی سابقه ای نداشته است. آنچه در این وقت نسبت به امام حسین (ع) وجود داشت، تنها یک احساس عاطفی بود. بنابراین امام نمی توانست چشم امیدی به این شهر داشته باشد. آنچه اهمیت داشت شهرهای عراق، به ویژه کوفه و بصره بود. یک سوم مردم کوفه شیعه بودند. شماری شیعه نیز در بصره زندگی می کردند. بنابراین مهم کوفه بود، شهری که این زمان نعمان بن بشیر بن سعد، یک انصاری زاده عثمانی بر آن حکمرانی می کرد.
از سوی دیگر، شیعیان کوفه، سالها در انتظار مرگ معاویه بودند و اکنون تنها یک راه در پیش داشتند و آن دعوت از امام حسین(ع) بود. شیعیان کوفه که خبر عدم بیعت امام حسین(ع) با یزید را شنیده و آماده براى مبارزه شده بودند، تصمیم گرفتند تا امام را به کوفه بیاورند، اجتمعت الشیعة فى منزل سلیمان بن صُرَد و تذاکرو أمر الحسین و مسیره الى مکّة، قالوا: نکتب الیه یأتینا الکوفة.(35) آنان در منزل سلیمان اجتماع کردند و از کار حسین و آمدنش به مکه آگاه شدند و گفتند: به او نامه می نویسم تا به کوفه بیاید. پس از آن نامه نگارى آغاز شد. سلیمان که مردى با تجربه بود، نپذیرفت تا به تنهایى نامه بنویسد؛ بلکه از همه خواست تا به طور مستقل نامه نگارى کنند. این امر طبیعتا همه آنها را درگیر ماجرا می کرد. طبق تصریح همه مورخان، کوفیان نامه هاى فراوانى به امام حسین(ع) نوشتند. هر گروهى نامه ای را می نوشتند و دسته جمعى آن را امضا کرده، براى امام می فرستادند. در میان این افراد، افزون بر بزرگان شیعه، برخى از اشراف فرصت طلب هم مشارکت داشتند که از آن جمله می توان به شَبَث بن ربعى، حجّار بن اَبْجر عِجلى و عمرو بن حَجّاج و عده ای دیگر(36) اشاره کرد که پس از آشکار شدن نشانه های فروشدن جنبش شیعی، در کربلا حاضر شده و در رأس سپاه کوفه بر ضد امام حسین(ع) جنگیدند. این چند نفر با هم یک نامه نوشتند(37) که این نشان از هماهنگى آنان در یک توطئه دارد.
محتواى این نامه ها تقریبا یکنواخت بود و مطالب مهم آنها، همانى است که در نامه سلیمان بن صرد آمده است: سپاس خداى را که دشمن جبّار تو را شکست؛ کسى که بر این امّت شورید؛ اموال آن را غصب کرد و بدون رضایت بر آن حاکم شد؛ پس از آن بهترین ها را کشت و بدترین ها را برجاى گذاشت و مال خدا را میان ثروتمندان بگرداند؛ دور باد همان گونه که ثمود؛ اما اکنون: لیس علینا إمام، فأقدِم علینا، لعلّ الله یَجمعنا بک على الحقّ.(38) اکنون امامى نداریم، بیا، شاید خداوند همه ما را زیر سایه رهبرى تو بر راه حق وحدت بخشد.
پس از آن که شمار نامه ها به حدّی رسید که نشان می داد حدود دوازده هزار نفر آماده حضور امام در کوفه هستند، امام حسین(ع) که تا این زمان سکوت کرده بود، اقدام به دادن پاسخ کرد. این پاسخ، همراه با یک اقدام عملى براى سنجش وضعیت کوفه و گرفتن درصد اطمینان به کوفیان صورت گرفت. در این نامه امام محتوای نامه هاى متعدد کوفیان را با این عبارت بیان فرمودند که: و مقالة جلّکم: انّه لیس علینا إمام، قأقبل لعلّ الله أنْ یجمعنا بک على الهُدى و الحقّ. بر این اساس، من، برادرم، عموزاده ام و فرد مورد اعتماد از اهل بیتم را می فرستم. به او گفته ام تا از حال و کار و عقیده شما مرا آگاه سازد. اگر او به من نوشت که آراى شما همان است که در نامه هایتان آمده، نزد شما خواهم آمد. سپس امام افزودند: فلعمرى ما الإمام إلاّ الحاکم بالکتاب، القائم بالقسط، الدائن بدین الحق، الحابس نفسه على ذات اللّه و السّلام.(39) امام، امام نیست مگر آن که به کتاب خدا عمل کند، عدالت را اجرا کند، باور به دین حق داشته باشد و خود را وقف خداوند کند.


رفتن مسلم به کوفه
مسلم که شجاع ترین فرزندان عقیل بود، این زمان، در حدود چهل و پنج سال سن داشت. وى ـ بنا به نقلى همراه قیس بن مسهّر صیداوى(40) ـ از مکه عازم مدینه شد و از آنجا همراه دو راهنما، راه عراق را در پیش گرفت. امام حسین(ع) از او خواسته بود تا بر هانى بن عروه وارد شود.(41) بر اساس برخى اخبار ابتدا نزد هانى آمد.(42) اما اخبار دیگرى اشاره دارد که بر مختار وارد شد.(43) خبر دیگرى حکایت از آن دارد که بر مسلم بن عوسجه وارد گردید.(44) قاعدتا براى آن که محل وى چندان مشخص نباشد، ممکن است چندین خانه را به عنوان محل استقرار خود معین کرده باشد.
مسلم در 15 رمضان سال 60 به راه افتاد و در پنجم شوال همان سال ـ یعنى بیست روز بعد ـ وارد کوفه شد و تا هشتم ذى حجه که شهید شد، در این شهر بود. به محض ورود وى، رفت و آمد شیعیان با او آغاز شد و آنان با مسلم به عنوان نماینده امام حسین(ع) بیعت کردند. مبناى بیعت، عمل به کتاب خدا و سنت رسول خدا(ص)، مبارزه با ستمگران، دفاع از مستضعفان و تقسیم غنائم به طور عادلانه بود. بر طبق نقل مورخان، دوازده تا هیجده هزار(45) نفر با مسلم بیعت کردند.
بصره نیز شیعیانی داشت و امام حسین (ع) به همراه غلامش که سلیمان نام داشت، نامه هایی برای شیعیان بصره نوشت. عبیدالله بن زیاد حاکم بصره از آمدن سلیمان آگاه شد؛ او را دستگیر کرده، به دار آویخت.(46)
مسلم در اوج فعالیت خود، زمانى که شرایط را فراهم دید، براى آن که مبادا امویان مشکلى براى کوفه ایجاد کنند، نامه ای به امام حسین(ع) نوشت و از آن حضرت خواست تا به سرعت خود را به کوفه برساند و اصلا در آمدن تأخیر نکند. در این زمان، برخى از طرفداران بنى امیه ـ مانند عمر بن سعد، محمد بن اشعث بن قیس، مسلم بن سعید حضرمى و عمارة بن عقبه و عبدالله بن مسلم(47) ـ گزارش وضعیت کوفه دائر بر آمدن مسلم و بیعت شیعیان با او را به یزید نوشتند و از وى خواستند که اگر به کوفه نیاز دارد، فردى نیرومند را که مانند خودش با دشمنان عمل کند، (رجلاً قویا ینفّذ أمرک، و یعمل مثل عملک فى عدوّک) به کوفه بفرستند.(48)
یزید، عبیدالله را که حاکم بصره بود، مأمور کوفه کرد. سختگیرى ابن زیاد، یکباره اوضاع کوفه را دگرگون نمود. ابن زیاد با اعمال روش استبدادى و همراه کردن اشراف توانست کوفه را در مشت خود بگیرد. مردم پراکنده گشتند و مسلم در کوفه تنها ماند. وی در نهایت در خانه زنی به نام طوعه پنهان شد، اما توسط فرزند وی لو رفته و به شهادت رسید.
درست روزى که مسلم به شهادت رسید، یعنى روز هشتم ذى حجه یا روز ترویه، امام حسین(ع) با عجله هرچه تمام تر، مکه را به قصد عراق ترک کرد. امام که عمره حج انجام داده بود، آن را تبدیل به عمره مفرده کرده، از مکه خارج شد.(49)
در یک ماه آخر اقامت امام حسین (ع) در مکه که احتمال عزیمت آن حضرت به کوفه می رفت، بسیاری با این سفر مخالفت کردند. برخی که اموی مسلک بودند، او را به اطاعت امام وقت و دوری از شقاق دعوت می کردند. برخی با توجه به روحیات پیمان شکنانه مردم کوفه در جریان صلح امام مجتبی (ع)، آنان را غیر قابل اعتماد می شمردند. کسانی مردم زمانه را بنده درهم و دینار دانسته و آن حضرت را از رفتن به عراق بر حذر می داشتند. البته احتمال تحریکات امویان برای وادار کردن این افراد به این توصیه به امام وجود داشت، چون واقعا احتمال پیروزی امام در کوفه زیاد بود. اما این که کسانی از روی ترس یا بر اساس محاسبات سیاسی خود چنین اظهارنظرهایی کرده باشند، وجود دارد. طبیعی است که محاسبه امام آن هم پس از نامه مسلم، چیزی متفاوت بود، هرچند به دلیل تغییرات سیاسی رخ داده در کوفه، به خصوص تعویض امیر آن، اوضاع درهم شد، و به شهادت امام منجر گردید. در برخی از نقلهای خاص هم امام روی خواب هایی که دیده یا دستوری که به او داده شده و مطالبی شبیه به این امر تکیه کرده است که نباید آنها را در یک تصمیم گیری سیاسی دخیل دانست. مسأله بسیار ساده و روشن است. محاسبه امام کاملا درست بود، اما اوضاع کوفه بهم ریخت.


امام حسین (ع) از کوفه تا کربلا
امام حسین(ع) از مکه حرکت کرد در حالى که همراه وى از بنى عبدالمطلب، نوزده نفر و قریب شصت نفر از مشایخ و جوانان کوفه حاضر بودند.(50) آن حضرت روز سه شنبه یا چهارشنبه (نهم ذى حجه ـ یا هشتم) از مکه خارج شد.(51) برخى شمار تمامى افراد همراه آن حضرت را در وقت خروج از مکه به سمت عراق 82 نفر نوشته اند.(52) روز ترویه که عمدتا آن را روز خروج امام از مکه نوشته اند، همان روزى است که مسلم در کوفه خروج کرده و پس از دستگیرى به شهادت رسید.
امام حسین(ع) در تنعیم با کاروانى از یمن روبرو شد که هدایایى را از سوى حاکم امویان در یمن براى یزید می برد. حضرت آن را تصرف کرد و از افراد آن خواست اگر مایلند می توانند همراه او به کوفه بروند و اگر نمى خواهند، آزاد هستند. چند نفر همراه امام شدند که در نهایت سه نفر آنها تا کربلا کنار امام ماندند.(53)
امام در آغاز مسیر به فرزدقِ شاعر که آن زمانى جوانى بیش نبود، برخورد. از وى درباره وضعیت کوفه پرسش کرد. فرزدق گفت: أنتَ أحبُّ الناس إلى الناس، و القضاء فى السماء، و السیوف مع بنى امیة.(54) و در نقلى دیگر: قلوبهم معک و سیوفهم علیک،(55) قلوب الناس معک و سیوفهم مع بنى امیة.(56) پاسخ امام حسین(ع) به فرزدق این بود: ما أشکّ فى أنک صادق، الناس عبیدُ الدنیا، و الدّین لغوٌ - لعق - على ألسنتهم، یحوطونه ما درّت به معایشهم، فاذا استنبطوا ـ محصوا ـ قلّ الدیانون.(57) تردیدى ندارم که تو راستگو هستى. مردم بنده دنیایند و دین تنها بر زبانشان جارى است؛ اطراف آن می گردند تا وقتى که معیشتان بگذرد، اما در وقت سختى، دیندار واقعى اندک است. این وضعیت کوفه بود، اما محاسبه سیاسى امام، روى اطمینان صددرصد نبود؛ بلکه روى شیعیان کوفه بود که گزارش آنها را از طریق نماینده خود مسلم به دست آورده بود.
امام از منازل مختلفى ـ حدود بیست منزل میان مکه و کربلا ـ گذشت که نام آنها و برخى از رخدادهایى که در هر یک از آنها صورت گرفته، در منابع تاریخى آمده است. دو منزل از منازل نخستین صفاح و ذات عِرق نام دارد. امام در هر منزل تلاش خود را براى جذب افراد و یا روشن کردن اذهان اطرافیان داشت. در ذات عرق، شخصى با نام بِشْر بن غالب اسدى به امام رسید و اوضاع کوفه را آشفته وصف کرد و حضرت هم سخن او را تأیید کردند. بعد از آن، آن شخص از امام حسین(ع) درباره این آیه یوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاس بِإِمَامِهِم(58) پرسید. حضرت فرمود: یا أخا بنى اسد! هم امامان: امام هدى، دعا الى هدى و امام ضلالة دعا الى ضلالة. فهدى من أجابه الى الجنة، و من أجابه الى الضلالة دخل النار.(59) دو دسته امام وجود دارد. دسته ای که مردم را به هدایت می خوانند و گروهى که به ضلالت دعوت می کنند. کسى که امام هدایت را پیروى کند به بهشت و کسى که امام ضلالت را پیروى کند، داخل در جهنم خواهد شد. بشر بن غالب با امام همراه نشد؛ بعدها او را دیدند که سر قبر امام حسین(ع) گریه می کند و از این که او را نصرت نکرده پشیمان است.(60)
در راه ـ در منطقه ثعلبیه ـ فردى با نام ابوهرّه ازدى به امام رسید و علت سفر را جویا شد. حضرت فرمود: امویان مالم را گرفتند، صبر کردم. دشنامم دادند، تحمّل نمودم. خواستند خونم را بریزند، گریختم. ای ابوهره! بدان که من به دست فرقه ای باغى کشته خواهم شد و خداوند لباس مذلّت را به طور کامل به تن آنان خواهد پوشاند و شمشیرى برنده بر آنان حاکم خواهد کرد؛ کسى که آنان را ذلیل سازد.(61) این اخبار نگرانى هاى امام را از وضع بدى که در انتظار کاروان آن حضرت بوده است، نشان می دهد، گرچه هنوز به طور جدى، خبر ناگوارى از کوفه به دست امام نرسیده بود.
امام حسین(ع) پیش از رسیدن خبر شهادت مسلم، دو نفر را با فاصله به کوفه فرستاد تا خبرى از مسلم بیاورند. یکى از اینها عبدالله بن بُقْطُر [یا یقطر] برادر رضاعى امام حسین(ع) بود و دیگرى قیس بن مسهّر صیداوى. هر دو نفر به دست مأموران ابن زیاد اسیر شده و به شهادت رسیدند. متن نامه امام به کوفیان آن بود که نامه مسلم که در آن خبر از اجتماع شما و اشتیاق شما براى ورود ما داده بود، به من رسید. من این نامه را از بطن الرّمه می نویسم و به سرعت به شما خواهم رسید.(62) امام در این نامه تصریح کرد که در روز هشتم ذى حجه، یعنى روز ترویه از مکه خارج شده است.(63)
خبر شهادت مسلم و هانى، مهم ترین خبر منفى و ناگوار از وضعیت کوفه بود. این خبر در منطقه زرود(64) یا قطقطانه(65) یا شراف(66) یا زباله(67) به امام رسید و ناقل آن هم فردى از بنى اسد بود که گفت: در کوفه شاهد بودم که جنازه این دو نفر را در بازار به خاک می کشیدند.


پس از رسیدن خبر شهادت مسلم
زمانى که خبر حرکت امام به یزید رسید، نامه ای به ابن زیاد نوشت و با آگاه کردن وى از این دشوارى که براى شهر او یعنى کوفه به وجود آمده، از او خواست تا به شدت شهر را کنترل کرده و به علاوه، کسانى از مردم که اهل طاعت اند و فرمانبردار، صددر صد بر بخشش هاى بیت المال به آنان بیفزاید.(68) وى ابن زیاد را تهدید کرد، در صورتى که نتواند از عهده این مسأله برآید، به همان نسب پیشین خود که منسوب به عبید نام برده ای در ثقیف بود، باز خواهد گرداند.(69) همچنین تأکید کرد که فَضِع المناظر و المسالح، و احْتَرِس على الظَنّ و خُذْ على التّهمة.(70) محافظان و مراقبان را در هر جا بگمار، موارد مشکوک را مراقبت کرده، با وجود اتهام افراد را دستگیر کن. بر اساس نقلهای تاریخی آگاهیم که ابن زیاد توانست مردم را از اطراف مسلم پراکنده کرده، او را دستگیر و به شهادت برساند.
خبر شهادت مسلم که طبعا همراه با اخبار دیگرى از سخت گیرى ابن زیاد بود، نشان می داد که وضعیت کوفه دگرگون شده است. اما هنوز بحث از نامه ها و دعوت ها و بیعت ها مطرح بود. به هر حال شیعیان فراوانى در این شهر بودند و امید آن می رفت که اگر با امام حسین(ع) روبرو شوند، به حمایت وى بشتابند. با رسیدن اخبار شهادت مسلم و هانى، برخى از اصحاب به آن حضرت گفتند: إنّک والله ما أنت مثل مسلم بن عقیل و لو قدمت الکوفة لکان الناس إلیک أسرع. تو مانند مسلم نیستى. اگر به کوفه درآیى، مردم به سوى تو خواهند شتافت. (71)
پس از خبر شهادت مسلم بود که امام حسین(ع) یارانش را گرد آورد و فرمود: می بینید که وضعیت چگونه است؛ من بر این عقیده ام که این قوم مرا تنها خواهد گذاشت، و ما أرى القوم الاّ سیخذلوننا، هرکسى اراده رفتن دارد، برود. کسانى که در راه به او ملحق شده بودند، رفتند و کسانى که از مکه او را همراهى می کردند و شمار اندکى از آنان که در راه به او پیوسته بودند، نزدش ماندند. در این وقت سى و دو اسب با آنان بود. (72)
کوفه بعد از شهادت مسلم و هانى، رنگ خشونت و استبداد کامل و کنترل شدید را به خود گرفت. ابن زیاد که خطر وجود شیعیان کوفه را با تمام وجود حس کرده بود، دستور داد همه راه هاى ورودى و خروجى کوفه را بسته و بر سر همه پلها محافظانى گماشته و رفت و آمد افراد را مراقبت کنند. این اقدام به هدف قطع ارتباط میان امام حسین(ع) و شیعیان کوفه و نیز ممانعت از پیوستن شیعیان به امام حسین(ع) صورت گرفت. همچنین با این اقدام، آنان از گریختن اشخاص متهم جلوگیرى می کردند. ابن زیاد دستور داد تا فاصله میان دروازه شام تا دروازه بصره را مراقبت کرده، اجازه ورود و خروج به احدى را ندهند: فلایترک أحداً یلج و لایخرج. (73)
همچنین یک سپاه چهارهزار نفرى به فرماندهى حُصَین بن نمیر را براى مراقبت از منطقه میان قادسیه تا قطقطانه اعزام کرد تا اجازه خروج احدى را به سمت حجاز ـ که ممکن بود به امام حسین(ع) بپیوندند ـ ندهند، فیمنع من أراد النفوذ من ناحیة الکوفة الى الحجاز. (74) سپاه یک هزار نفرى حرّ که سر راه امام درآمد، بخشى از همین سپاه حصین بن نمیر بود. (75) در این سوى، افراد مشکوکى که در کوفه دیده شدند، دستگیر و براى نمونه چند نفر اعدام شدند تا عبرت دیگران شوند. امام حسین(ع) در مسیر آمدن، از اعراب آن نواحى شنید که حق هیچ گونه جابجایى را ندارند. (76) و در خبر دیگر آمده است که کنترل به حدى شدید بود که فلیس أحد یقدر أن یجوز إلاّ فتش. (77)
امام حسین(ع) که اوضاع را سخت دید، خطاب به اصحابش فرمود: أیها الناس! قد خذلتنا شیعتنا ... فمن أراد منکم الإنصراف، فلینصرف. عده ای رفتند؛ اما شمارى که از حجاز او را همراهى می کردند، کنارش ماندند. (78) افرادى که رفتند، از اعراب بودند که به تصور موفقیت امام حسین(ع) در راه به او پیوستند. (79) کان الحسین لایمرّ بماء من میاه العرب ولا بِحَىّ من أحیاءها الاّ تبعه أهله و صحبوه، اما وقتى خبر شهادت اینان را شنیدند، همه این اعراب متفرق شدند. (80) گویا پیوستن زهیر بن قین به امام در منطقه زرود و پیش از وقتی بود که خبر شهادت مسلم برسد. با این حال زهیر نزد امام ماند تا به شهادت رسید. گفته اند که او خبری از سلمان فارسی شنیده بود که: إذا أدرکتم سید شباب آل محمّد، فکونوا أشدّ فرحًا بقتالکم مما أصبتکم الیوم من الغنائم. (81)


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط اسماعیل اکبری 92/9/19:: 3:37 عصر     |     () نظر

کد: 480827  تاریخ: 1392/08/22 - 19:31 منبع: مشرق print

 


شعر تاثیر گذار رسول ترک در روز تاسوعا
 
در روز تاسوعا یک افسر عالی رتبه رژیم طاغوت با لباس‌های نظامی به بازار آمده بود، رسول ترک نگاهی به آن افسر انداخت و گفت: شاید شما نظامی‌ها بهتر از هر شخص دیگری بتوانید شعری را که می‌خوانم، درک کنید. 

 

 

به گزارش خبرگزاری اهل‎بیت(ع) ـ ابنا ـ در مجلس عزاداری امام حسین(ع) افراد مختلفی از اقشار مختلف حضور پیدا می‌کنند؛ تفاوتی نمی‌کند که زاهد باشی یا بنده گناهکار، مهم این است که مجلس حسین(ع) دارالشفاست برای کسانی که مریض هستند چه مریض جسمی و روحی، مهم این است که روضه سید‌الشهدا انسان را از فرش به عرش رهنمون می‌کند، پس عزادار حسین محترم است و بانی مجلس موظف است که حرمت عزادار مولایش را حفظ کند.

یکی از مشهورترین عزاداران حسینی که به لطف حضرتش رهنمون و عاقبت‌به خیر شد، دادخواه خیابانی مشهور به «رسول ترک» است. عربده‌کشی که به واسطه حبّ ابی‌عبدالله(ع) پروردگار عالم او را به مقام انسانیت رساند و به جایی ‌رسید که یک هفته قبل از مرگش، از زمان و محل آن آگاه شد!

در ادامه به شرح ماجرایی از «رسول ترک» در روز تاسوعای حسینی از کتاب «آزاد شده امام حسین(ع)» تألیف محمد حسن سیف‌اللهی می‌پردازیم:

*روز تاسوعا و برخورد با یک افسر عالی‌رتبه

مهم‌ترین ویژگی و خصوصیت رسول ترک در این بوده است که او در عزاداری‌های سید‌الشهدا(ع) به خصوص در روزهای تاسوعا و عاشورا تأثیری شگفت و عمیق بر روی هر بیننده و ناظری می‌گذاشته است، رسول ترک نه تنها بر روی آدم‌های متدین و عادی بلکه بر روی آدم‌های غیرمتعارف و غیرمتشرع نیز تأثیرگذار بوده است و گریه‌ها و حالت‌های عزاداری‌های او حتی آدم‌های غیرمتعارف را نیز تحت تأثیر قرار می‌داده است.

در یکی از روزهای تاسوعا باز هم بسیاری از مردم، در بازار منتظر مانده بودند تا دسته رسول ترک از راه برسد، رسول ترک اغلب عادت داشت تا در انتهای همه هیئت‌ها و دسته‌های آذربایجانی‌ها حرکت کند.

او و اطرافیانش بسیار ساده و بی‌آلایش بودند و فقط زمزمه و ناله و گریه و اشک از نشانه‌ها و علامت‌های آنها بود.

آن روز یکی از افسرهای عالی رتبه رژیم طاغوتی نیز با لباس‌های نظامی به بازار آمده بود تا ناظر و شاهد عزاداری‌های سوگواران امام حسین(ع) باشد، معلوم نبود که آن افسر تاکنون آوازه رسول ترک را شنیده است یا نه؟ آن افسر در گوشه‌ای ایستاده بود و به صورت عادی در حال تماشای هیئت‌ها و دسته‌های عزاداری بود که کم کم دسته رسول ترک به مقابل او رسید. رسول ترک نگاهی به آن افسر انداخت و آرام آرام به سوی او حرکت کرد.

رسول ترک گریه‌کنان و با آن حال و هوایی که در روزهای تاسوعا و عاشورا داشت به آن افسر می‌گوید: «شاید شماها (شما نظامی‌ها) بهتر از هر شخص دیگری می‌توانید، این اشعاری را که من دارم می‌خوانم درک کنید.»

سپس رسول ترک در میان حلقه جمعیت و با نگاه به آن افسر شروع به خواندن این شعرهای ترکی می‌کند:

مین نفر دعواده اولسا افسر صاحب هنر

رسم دعوا دور علمداری گوزتلر دسته ‌لر

تابونون نعشینه دیمزلر بولون بو مطلبی

یخسالار آتدان ولی دوغرالاّرصاحب منصبی

آن افسر در حالی‌که به شدت تحت تأثیر قرار گرفته بود با گلویی بغض کرده، مبهوت و حیران، رسول را تماشا می‌کرد، از نگاه‌هایش پیدا بود که معنای این شعرهای ترکی را نمی‌فهمد، در این هنگام رسول ترک شروع به ترجمه آن اشعار کرد:

اگر در یک جنگ و نزاعی، هزار نفر از افسران کار آزموده و متخصص هم که وجود داشته باشند.

باز هم از رسم‌ها و قانون‌ها‌ی جنگ است که نگاه‌های همه دسته‌ها و لشکرها به علمدار است.

اگر یک سربازی در جنگ بر زمین بیفتد، دیگر هیچ کس با نعش و جنازه او کاری ندارد.

ولی اگر یک صاحب منصب و علمداری را از اسب بر زمین بیندازند جنازه او را نیز رها نخواهند کرد و بر سرش می‌ریزند و تکه تکه‌اش می‌کنند.

به گزارش باشگاه خبرنگاران، بعد از اینکه رسول ترک آن اشعار را برای آن افسر ترجمه کرد، ناگاه همه کسانی که در آنجا حضور داشتند، مشاهده کردند که آن افسر به یک باره بغضش ترکید و به شدت به گریه افتاد، او به اندازه‌ای منقلب می‌شود که از روی ناراحتی در حالی که سیلی از اشک از چشم‌هایش سرازیر بوده است، کلاه نظامی‌اش را از سرش بر می‌دارد و محکم بر زمین می‌کوبد!


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط اسماعیل اکبری 92/9/18:: 7:5 عصر     |     () نظر

کد: 487507  تاریخ: 1392/09/18 - 17:51 منبع: ابنا print

 

پیش بینی حضور 20 میلیون زائر در مراسم اربعین حسینی در کربلا

رئیس سازمان حج و زیارت گفت:
   
   

. 

 

 پیش بینی حضور 20 میلیون زائر در مراسم اربعین حسینی در کربلا

به گزارش خبرگزاری اهل‌بیت(ع) ـ ابنا ـ سعید اوحدی رئیس سازمان حج و زیارت در مصاحبه با خبرنگاران گفت: سال پیش حدود 15 میلیون نفر از سراسر دنیا در این همایش بزرگ جهان اسلام شرکت کردند در حالی که در مراسم حج تمتع حدود 4 میلیون جمعیت شرکت می کنند.

وی با بیان این که پارسال در ایام اربعین شهات حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام بیش از 200 هزار نفر از مردم ایران به عتبات عالیات مشرف شدند،گفت: بر اساس آمارهای کنسولگری های عراق تاکنون 400 هزار زائر ایرانی روادید گرفته اند.

اوحدی افزود: سازمان حج و زیارت نیز 80 مجموعه کاروانی را به صورت هوایی و زمینی به این مراسم اعزام می کند.

وی با اشاره به تشکیل کمیته ویژه ای درباره مراسم اربعین حضرت سیدالشهدا(ع) در سازمان حج و زیارت گفت: نه تنها نباید مانع این حرکت بزرگ مردمی برای شرکت در مراسم اربعین حسینی شویم بلکه باید از این سنت زیبا حمایت کنیم.

رئیس سازمان حج و زیارت گفت: در این کمیته با حضور دستگاه های همکار همچون وزارت کشور، نیروی انتظامی، رسانه ملی،گمرک، جمعیت هلال احمر،بیمه و استانداری های خوزستان و ایلام تلاش کردیم مسئولیت ها را تقسیم کنیم.

اوحدی افزود: باید شوراهای تامین استان های خوزستان و ایلام مسئولیت میدانی را بر عهده بگیرد و سازمان حج و زیارت برنامه های حمایتی را تنظیم کند.

وی با بیان این که در دو روز اخیر هیئتی از سازمان حج و زیارت از نقاط مرزی استان های خوزستان و ایلام بازدید کرده است،گفت: قرار است شهرداری مهران نیز همکاری کند.

اوحدی گفت: شرکت در مراسم اربعین حسینی حرکتی مردمی است و همانگونه که در عراق مردم با فراهم کردن ایستگاه های صلواتی و امکانات استراحت،به طور خودجوش این حرکت را مدیریت می کنند،همین حرکت به صورت مردمی در ایران اتفاق می افتد.

رئیس سازمان حج و زیارت افزود: هیئت های مذهبی و خیران استان ایلام روزانه حدود 12 تا 15 هزار غذا در اختیار زائران قرار می دهند ، در منطقه آزاد اروند نیز چنین کاری هماهنگ شده است و ایستگاه های مختلفی در مرز شلمچه و مهران برای ساماندهی زائران آماده کرده ایم.

رئیس سازمان حج و زیارت با اشاره به ناهماهنگی پرداخت عوارض خروجی میان مرز مهران و شلمچه گفت : در مرز شلمچه 15 هزارتومان و در مرز مهران 7500 تومان از زائران عوارض خروجی دریافت می شد که این ناهماهنگی برطرف شد تا زائران هیچ گونه وجه اضافی پرداخت نکنند.

اوحدی گفت: با منطقه آزاد اروند در حال مذاکره ایم تا در صورت امکان در ایام اربعین حسینی دریافت عوارض خروجی برای زائران لغو شود.

وی گفت: جمعیت هلال احمر نیز در نقاط مرزی حضور جدی دارد و تلاش می کنیم چادر و داروی کافی به مرز منتقل شود.

رئیس سازمان حج و زیارت با اشاره به دایر شدن چادرهای بیمه در مرز چذابه، شلمچه و مهران، به زائران توصیه کرد با توجه به شرایط کشور عراق،حتما زیرپوشش بیمه قرار گیرند.

اوحدی افزود: مبلغی که بیمه و هیئت پزشکی از زائر دریافت می کنند در مجموع 15 هزار تومان است که 9 هزار تومان این مبلغ به بیمه و 6 هزار تومان به ارائه خدمات هیئت پزشکی در داخل کشور و عراق اختصاص دارد.

وی گفت: در ازای این پوشش بیمه ای، 15 میلیون تومان برای امکانات بیمارستانی و 114 میلیون تومان برای دیه تعیین شده است.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط اسماعیل اکبری 92/9/18:: 6:52 عصر     |     () نظر

خبر: 147883

تاریخ انتشار: 17 آذر 1392 - 10:16
یک مرد فرانسوی در آیینی از سوی اداره امور زائران غیرایرانی آستان قدس رضوی برگزار و پس از به زبان آوردن شهادتین مسلمان شد.
صراط: مسوول روابط عمومی آستان قدس رضوی گفت: یک شهروند مسیحی فرانسه به نام «میشل گوژو» در حرم مطهر رضوی به دین اسلام مشرف شد.

»حسین یوسفی» افزود: این تازه مسلمان که 60 سال دارد مدیر بین المللی یکی از شرکت های تجاری فرانسه است که پس از تشرف به حرم مطهر رضوی مصمم شد مسلمان شیعی شود.

وی بیان کرد: این مرد فرانسوی در آیینی از سوی اداره امور زائران غیرایرانی آستان قدس رضوی برگزار و پس از به زبان آوردن شهادتین مسلمان شد.

مسوول روابط عمومی آستان قدس رضوی اظهار کرد: گوژو که به واسطه نوع شغل خود بارها به کشورهای خاورمیانه از جمله ایران سفر کرده، علت گرایش اش به دین اسلام را کامل یافتن این دین از طریق مطالعات گسترده اش و ارتباط گیری مطلوب با مسلمانان عنوان کرد.

یوسفی گفت: از ابتدای امسال تاکنون 10 زائر غیرایرانی در حرم مطهر رضوی به دین مبین اسلام مشرف شدند که به هر یک از آنان از سوی مدیریت امور زائران غیر ایرانی آستان قدس رضوی یک جلد قرآن کریم، تندیس سنگ مضجع حضرت امام رضا(ع)، کتاب هایی درباره اصول اعتقادی اسلام و مذهب شیعه و بسته های فرهنگی و متبرک اهدا شده است.
منبع: مشرق

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط اسماعیل اکبری 92/9/17:: 8:38 عصر     |     () نظر
پنجم صفر، سالروز شهادت دُردانه کربلا
سلام بر کوچکترین پیام رسان کربلا
یکشنبه 17 آذر 1392 ساعت 08:39
مرجع : خبرگزاری ایسنا
آرام نازنین عمه! آرام، مبادا شامیان صدای گریه و بی تابی دختر حسین(ع) را بشنوند. این خرابه کجا و آغوش گرم و نوازش‌های مهربان بابا کجا؟
سلام بر کوچکترین پیام رسان کربلا
به گزارش افکارنیوز، هر چه می‌خواهد دل تنگت، بگو. بابا، امشب به مهمانی دلِ بی قرارت آمده، بگو از سیلی خوردن‌ها و تازیانه‌ها و آتش خیمه‌های عصر عاشورا. بگو از درد غربت و محنت غریبی، بگو از صورت‌های نیلی و اسیری و بیابان‌های بی رحمی. بگو از بی شرمی یزیدیان و کوفیان سست پیمان و استقبال شامیان، آرام، نازنین عمه! آرام. اکنون تو، به مهمانی بابا می‌روی. سفر به سلامت!

پنجم صفر مصادف است با سالروز شهادت سه ساله امام حسین (ع)؛ امشب رقیه (ع) است و عمه، رقیه با اسیران دیگر وارد خرابه‌های شام شد، اما دیگر تاب دوری ندارد پریشان در جست و جوی پدر است. امشب رقیه(ع)است و سر بابا، امشب ملائک آسمان از غم دختر حسین (ع) در جوش و خروشند، امشب شب وداع رقیه و زینب (ع) است.

با تولد حضرت رقیه (ع) در سال 57 قمری، مدینه نور دیگری گرفت و خانه کوچک امام، گرمای تازه‌ای یافت. دیری نپایید که ام اسحاق جان به جان آفرین تسلیم کرد و رقیه کوچک از نعمت مادر محروم شد. امام حسین (ع) او را در آغوش پر مهر خویش، بزرگ کرد و پیوسته به خواهرش زینب (ع) سفارش می‌فرمود که برای رقیه (ع) مادر باشد و به او محبّت کند.

مادر با فضلیت


براساس نوشته‌های بعضی کتاب‌های تاریخی، نام مادر حضرت رقیه (ع)، امّ اسحاق است که پیش‌تر همسر امام حسن مجتبی (ع) بوده و پس از شهادت ایشان، به وصیت امام حسن (ع) به عقد امام حسین (ع) درآمده است. مادر حضرت رقیه (ع) از بانوان بزرگ و با فضیلت اسلام به شمار می‌آید. بنا به گفته شیخ مفید در کتاب الارشاد، کنیه ایشان بنت طلحه است.

نام‌گذاری زیبا


رقیه از «رقی» به معنی بالا رفتن و ترقی گرفته شده است. گویا این اسم لقب حضرت بوده و نام اصلی ایشان فاطمه بوده است؛ زیرا نام رقیه در شمار دختران امام حسین (ع) کمتر به چشم می‏‌خورد و به اذعان برخی منابع، احتمال اینکه ایشان همان فاطمه بنت الحسین (ع)باشد، وجود دارد. در واقع، بعضی از فرزندان امام حسین(ع)دو اسم داشته‏‌اند و امکان تشابه اسمی نیز در فرزندان ایشان وجود دارد.

اصل وجود دختری چهار ساله برای امام حسین (ع) در منابع شیعی آمده است، اما در بعضی منابع در این باره اختلاف وجود دارد. در کتاب کامل بهایی نوشته علاءالدین طبری (قرن ششم هجری) قصه دختری چهار ساله که در ماجرای اسارت در خرابه شام در کنار سر بریده پدر به شهادت رسیده، آمده است، اما در مورد نام او که آیا رقیه بوده یا فاطمه صغری و ... اختلاف است.

اسیری حضرت رقیه (س)


حضرت رقیه در واقعه عاشورا حدود سه یا چهار سال سن داشت که بعد از شهادت امام حسین(ع) و یارانش در عصر عاشورا به همراه دیگر زنان بنی‌هاشم توسط سپاه یزید به اسیری گرفته شد.

اما داستان شهادت حضرت رقیه (ع)از درون خرابه‌های شام، به گوش می‌رسد؛ صدای کودکی به گوش می‌رسید، همه آنهایی که در میان اسرا بودند، خوب می‌دانستند که این صدای رقیه(ع)، دختر کوچک امام حسین (ع) است. او حالا از خواب بیدار شده بود و سراغ پدرش را می‌گرفت. انگار که خواب پدرش را دیده بود. یزید دستور داد سر امام حسین (ع) را به دختر کوچک نشان دهند و او را ساکت کنند، اما وقتی حضرت رقیه (ع) و امام حسین (ع) باز هم به هم رسیدند، اتفاق جانسوزی افتاد.

و چنین شد که رقیه (ع)، هنگامی که سر پدر در آغوشش بود، جان سپرد. مرقد مطهر حضرت رقیه (ع) در سوریه نزدیک به قبر حضرت زینب (ع) است.

حضرت رقیه (ع) در مدت عمر کوتاه خود در دامان این بزرگواران، به ویژه پدر گرامی‌اش امام حسین (ع) پرورش یافت و با وجود همان سن کم، به عنوان یکی از زیباترین اسطوره‏‌های ایثار و مقاومت در تاریخ معرفی شد.

منابع:

کتاب بهایی، علاءالدین طبری

کتاب لهوف سید بن طاووس

کتاب چهل روز عاشقانه، محمدرضا سنگری

پایگاه فرهنگی هنری کربلا

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط اسماعیل اکبری 92/9/17:: 10:7 صبح     |     () نظر

کد خبر: 92091208789

سه‌شنبه 12 آذر 1392 - 16:18


برخی اعمال و وقایع ماه صفر

سرویس : معارف و حقوق - دین و اندیشه

ماه صفر دومین ماه قمری پس از محرم است و یادآور ضایعه بزرگ و مصیبت عظمی، یعنی رحلت پیامبر اسلام(ص) و شهادت فرزندانِ گرامیش امام حسن مجتبی و امام علی بن موسی الرّضا(علیهما السلام) است.

 

به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، در نامگذاری این ماه دو جهت ذکر شده است، یکی اینکه از "صُفْرَة(زردی)" گرفته شده؛ زیرا زمان انتخاب نام، مقارن فصل پاییز و زردی برگ درختان بوده است.

 

دلیل دیگر اینکه از "صِفْر(خالی)" گرفته شده، زیرا مردم پس از پایان ماه‌های حرام، روانه جنگ می‌شدند و شهرها خالی می‌شد.

برخی اعمالِ ماهِ صفر به شرح زیر است:

 

«سیّد بن طاووس» نقل کرده است: در روز سوم ماه صفر، دو رکعت نماز بخوان که در رکعت اوّل سوره «حمد» و سوره «انّا فتحنا» (فتح) و در رکعت دوم سوره «حمد» و سوره «توحید» قرائت شود و پس از سلام نماز، 100 بار صلوات بفرست و 100 بار آل ابی سفیان را لعنت کن و 100 مرتبه استغفار نما و آنگاه حاجت خویش را از خداوند بخواه. (ان‌شاء اللّه به هدف اجابت می‌رسد).

 

در روز اربعین (بیستم ماه صفر) زیارت امام حسین(علیه السلام) مستحبّ است و مورد تأکید قرار گرفته. در روایتی که «شیخ طوسی» از امام حسن عسکری(علیه السلام) نقل کرده، چنین آمده است: نشانه‌های مؤمن پنج چیز است: به جای آوردن 51 رکعت نماز (17 رکعت نماز واجب و 34 رکعت نافله) و زیارت اربعین (امام حسین(علیه السلام)) و انگشتر را بر دستِ راست نهادن، و پیشانی را به هنگام سجده بر خاک گذاردن و بسم الله الرّحمن الرّحیم را در نماز بلند گفتن.(2)

 

زیارت مخصوصی برای اربعین نیز از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است.

 

 

تقویم ماه صفر

 

 

اوّل ماه صفر

 

آغاز جنگ صفّین، مطابق نقل مورّخان در سال 37 هجری است. جنگ صفّین از سوی امیرمؤمنان(علیه السلام) و لشکریانش، در برابر معاویه و سپاه غارتگر شام، آغاز شد و مدّت 110 روز طول کشید، و در آستانه شکست لشکر شام، عمرو عاص خدعه‌ای به کار زد و قرآن‌ها را بر سر نیزه کردند و داستان تأسّف بار حکمین پیش آمد.

 

همچنین در این روز در سال 61 هجری (بنا بر روایتی) سرِ مبارک حضرت سیّدالشّهدا(علیه السلام) را همراه کاروان اهل بیت(علیهم السلام)وارد شهر شام کردند.

 

دوم ماه صفر:

 

روز شهادت زید بن علی بن الحسین(علیه السلام) پس از قیام بر ضدّ بنی امیّه در سال 120 هجری است، وی به هنگام شهادت 42 سال داشت.

 

هفتم ماه صفر:

 

بنا بر نقل شیخ مفید و کفعمی، روز شهادت امام حسن مجتبی(علیه السلام) است.

 

همچنین ولادت امام کاظم(علیه السلام) طبق روایتی در سال 128، در این روز در منطقه «ابواء» (محلّی میان مکّه و مدینه) واقع شده است.

این روز از جهتی روز حزن و از جهتی روز سرور است.

 

بیستم ماه صفر:

 

روز اربعین امام حسین(علیه السلام) است، بنابر نقل جمعی از بزرگان مانند شیخ مفید، شیخ طوسی و کفعمی، جابر بن عبداللّه انصاری در این روز برای زیارت امام حسین(علیه السلام) به کربلا آمد و همین روز، روزی است که اهل بیت امام حسین(علیه السلام) طبق روایتی از شام به مدینه آمدند.

 

ولی در ارتباط با آمدن اهل بیت حسینی(علیه السلام) در روز اربعین به کربلا میان مورّخان گفتگوست، مرحوم حاج شیخ عبّاس قمی در «منتهی الآمال» از سیّد بن طاووس نقل می‌کند که اهل بیت حرم حسینی(علیه السلام) در مسیر بازگشت به مدینه، نخست به کربلا آمدند و زمانی به آنجا رسیدند که جابربن عبدالله انصاری و گروهی از بنی هاشم به زیارت امام حسین و یارانش آمده بودند (و با توجه به اینکه جابر در بیستم صفر به کربلا آمد، بنابراین اهل بیت نیز ورودشان به کربلا همان روز بود).

 

اما مرحوم حاج شیخ عباس قمی با توجه به نقل دیگر مورّخان و قرائن و شواهد دیگر، ورود اهل بیت(علیهم السلام) را در بیستم صفر (اربعین حسینی) به کربلا بسیار بعید می‌داند و از شیخ مفید و شیخ طوسی نقل می‌کند که اهل بیت(علیهم السلام) روز بیستم صفر از شام به مدینه مراجعت کردند.

 

بیست و هشتم ماه صفر:

 

در چنین روزی، در سال یازدهم هجری، رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله) وفات یافت و همه مورّخان اتّفاق دارند که روز وفات آن حضرت، روز دوشنبه بود و آن حضرت به هنگام وفات 63 سال از عمر مبارکشان می‌گذشت.

 

همچنین بنا بر نقل جمعی از علما و مورّخان، روز بیست و هشتم صفر سال 50 هجری، روز شهادت امام حسن مجتبی(علیه السلام) است و این روایت بیشتر در میان شیعیان مشهور است تا روایت هفتم ماه صفر.

 

روز آخر ماه صفر:

 

بنا بر قول «شیخ طبرسی» و «ابن اثیر» آخر ماه صفر سال 203 هجری، روز شهادت امام رضا(علیه السلام) است که در سنّ 55 سالگی، توسّط مأمون عبّاسی مسموم شده و به فیض شهادت نائل آمدند.

 

دهه آخر صفر، دهه غم و اندوه

 

این ماه نیز یادآورِ فداکاری‌ها و جانبازی‌های امام حسین(علیه السلام) و یارانش می‌باشد، ماه ادامه اسارتِ اهل بیت(علیهم السلام) و ورود آنها (مطابق روایتی) به شام است.

 

شام بر اثر خطبه‌های امام سجّاد و زینب کبری(علیهما السلام) به کلّی دگرگون شد و از همان جا بذرِ انقلاب بر ضدِّ بنی امیّه پاشیده شد، و در نتیجه همین خطبه‌ها، بنی امیّه در تمام جهان اسلام رسوا گشت و خطری که از سوی آنان اسلام و قرآن را تهدید می‌کرد، به برکت خون‌های شهیدان و خطابه‌های پیام آورانِ عاشورا، دفع شد.

 

علاوه بر این، ماه صفر چنان که گفتیم یادآور ضایعه بزرگ و مصیبت عظمی، یعنی رحلت پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) و شهادت فرزندانِ گرامیش امام حسن مجتبی و امام علی بن موسی الرّضا(علیهما السلام) است، آمیخته شدنِ خاطره اربعین حسینی با خاطره جانکاهِ این مصایبِ بزرگ، دهه آخر ماه صفر را، دهه اندوه و غم برای پیروان مکتب اهل بیت(علیهم السلام) ساخته است.

 

ولی از آن جا که این ایّام ماتم و غم، سبب مروری مجدّد، بر تاریخ زندگانی آن بزرگواران و تلاش‌ها، شهامت‌ها و فداکاری های آنان است، ماهی است پر از شور و عشق و اخلاص و فداکاری، به همین دلیل، تاریخ نشان داده است که بسیاری از توطئه‌های دشمنانِ اسلام، به برکت شوری که در جلسات و دسته جاتِ سوگواریِ آن بزرگواران در این ماه ایجاد شده، درهم شکسته و خنثی گردیده است، که این خود موهبت بزرگی است، و باید همیشه آن را ارج نهاد و از آن پاسداری کرد.

 

منابع:

 

- پایگاه اطلاع رسانی آیت‌الله مکارم شیرازی به آدرس http://makarem.ir/prayer/?lid=0#

 

- سایت تبیان

 

انتهای پیام


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط اسماعیل اکبری 92/9/14:: 9:32 صبح     |     () نظر

:: دین و مذهب » مذهب و اندیشه - آیت الله مکارم شیرازی: : :

شنبه ، 25 آذر ،
نسخه چاپیارسال به دوستان
1391

نحسی ماه صفر، خرافه یا واقعیت؟

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه فارس، با فرا رسیدن ماه صفر، برخی افراد فکر می‌کنند که این ماه دارای نحسی است و هنگامی که وارد این ماه می‌شوند، هیچ کاری را آغاز نمی‌کنند تا مبادا فرجامی منحوس داشته باشد!

به راستی سعد و شومی ایام تأثیری در زندگی انسان دارد؟

برای پاسخ به این سؤال ابتدا تعریفی از دو واژه «سعد» و «نحس» ارایه می‌شود و سپس برای بررسی صحت یا سقم نحسی ایام مختلف به ویژه ماه صفر، به قرآن کریم رجوع می‌کنیم.

*معنای لغوی سعد و نحس

«سعد» به معنای فراهم شدن امور و مقدمات الهی برای رسیدن به خیر دنیوی و اخروی است(1) و در مقابل آن، تفاوت و یا نحس قرار دارد. «نحس» در لغت به معنای سرخ شدن افق همچون مس گداخته است و در اصطلاح به هر چیز شوم نحس گفته می‌شود. (2) فراهم نشدن مقدمات و امور کارها نیز نحس تلقی می‌شود.

*نحوست ایام در کدام آیات آمده است؟

در آیات قرآن تنها در 2 مورد اشاره به «نحوست ایام» شده است:

1- آنجا که می‌فرماید: «ما تندباد وحشتناک و سردی را «فِی یوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ» (در یک روز شوم مستمر) بر آن‌ها فرستادیم که مردم را همچون تنه‌های نخل ریشه‌کن شده از جا بر می‌کند». (3)

2- در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: «فَأَرْسَلْنا عَلَیهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فِی أَیامٍ نَحِساتٍ»(4) مانند بادی سخت و سرد در روزها شومی بر آنها مسلّط ساختیم».

در نقطه مقابل، تعبیر «مبارک» نیز در بعضی از آیات قرآن دیده می‌شود، چنان که درباره شب قدر می‌فرماید: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیلَةٍ مُبارَکَةٍ» ما قرآن را در شبی پربرکت نازل کردیم». (5)

به این ترتیب قرآن فقط اشاره سربسته‌ای به این مسئله دارد، پس می‌توان گفت تا اینجا اصل سعد و مبارک بودن بعضی ایام و نحس بودن بعضی روزها را به صورت اجمال پذیرفته است.

*دیدگاه علامه طباطبایی و  آیت‌الله  مکارم  درباره نحسی ایام

نظر مفسران در این باره خواندنی است:

- علامه سید محمدحسین طباطبایی در ذیل آیه 19ـ20 قمر می‌فرمایند: «از نظر عقلی نمی‌توان دلیلی اقامه کرد که فلان زمان نحس است و فلان وقت سعد، چون اجزای زمان مثل هم هستند و ما هم که بر علل و اسباب مؤثر در حوادث احاطه علمی نداریم تا بگوییم فلان قطعه از زمان نحس است و قطعه دیگر سعد، امّا از نظر شرعی دو آیه در قرآن داریم که ظاهر این آیات و سیاق آن‌ها بیش از این دلالت ندارد و آن ایام خاص (7 شبانه روز) که عذاب بر قوم ثمود ارسال شد، روزهای نحسی بوده‌اند، ولی دیگر نمی‌رساند که حتی‌ همان روزها در هفته بعد و در ماه بعد و ... ایام نحس هستند.

چون اگر تمام آن ایام نحس باشند در تمام سال، لازمه‌اش این است که تمام زمان‌ها نحس باشند و همچنین ظاهر آیاتی که دلالت بر سعد بودن ایام دارد به خاطر همراهی آن ایام با امور بزرگ و افاضات الهی و کارهای معنوی است، مثل امضا تقدیر است، نزول ملائکه و روح، انجام عبادات... و اخبار هم نتیجه‌اش این است که نحس بودن ایام به خاطر کارهای زشتی است که در آن واقع شده است و سعد بودن ایام به خاطر کارهای نیک دینی و یا عرفی است، امّا اینکه قطعه‌ای از زمان خاصیت تکوینی سعد و نحس داشته باشد، قابل اثبات نیست.(6)

-  آیت‌الله ناصر  مکارم   شیرازی: از نظر عقل محال نیست که اجزا زمان با یکدیگر تفاوت داشته باشند، بعضی دارای ویژگی‌های نحوست و بعضی ویژگی‌های ضد آن هرچند عقلاً قابل اثبات نیست، ولی از نظر شرعی اگر دلیلی باشد قابل پذیرش است و مانعی برای آن نیست».

بعد ایشان در تفسیر نمونه روایات را مورد بررسی قرار می‌دهد و بهترین راه جمع را میان اخبار مختلف در این باب این می‌داند که اگر روزها هم تأثیری داشته باشند به فرمان خدا است، هرگز نباید برای آن‌ها تأثیر مستقلی، قائل شد و از لطف خداوند خود را بی‌نیاز دانست وانگهی نباید حوادثی را که غالباً جنبه کفاره اعمال نادرست انسان دارد به تأثیر ایام ارتباط داد و خود را تبرئه کرد. (7)

*آیا روایات از نحسی ایام سخن به میان آورده‌اند:

مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم درباره اینکه آیا ائمه معصومین درباره سعد و نحس بودن ایام سخنی به میان آورده‌اند، این چنین پاسخ می‌دهد: در روایات اسلامی به احادیث زیادی در زمینه «نحس و سعد ایام» برخورد می‌کنیم که هر چند بسیاری از آن‌ها روایات ضعیف هستند، ولی در بین آن‌ها روایات معتبری داریم که به برخی روایات اشاره می‌کنیم:

-از امیرمؤمنان(ع) درباره روز «چهارشنبه» و فال بدی که به آن می‌زند و سنگینی آن و اینکه منظور کدام چهار‌شنبه است، سؤال شد، حضرت فرمود: فرمود چهارشنبه آخر ماه است که در محاق اتفاق افتد و در همین روز «قابیل» برادرش «هابیل» را کشت... و خداوند در این روز چهارشنبه تندباد را بر قوم عاد فرستاد،(8) لذا بسیاری از مفسران به پیروی از روایات، آخرین چهارشنبه هر ماه را روز نحس می‌دانند و از آن به «اربعاء لاتدور» تعبیر می‌کنند، یعنی چهارشنبه‌ای که تکرار نمی‌شود.

-در بعضی دیگر از روایات می‌خوانیم که روز اوّل ماه روز سعد و مبارکی است، چرا که آدم در آن آفریده شد ‌و همچنین روز 26 چرا که خداوند دریا را برای موسی شکافت. (9)

- امام صادق(ع) درباره نوروز فرمود: «روز مبارکی است که کشتی نوح بر جودی قرار گرفت و جبرئیل بر پیامبر اسلام نازل شد و روزی است که علی(ع) بر دوش پیامبر(ص) رفت، بت‌های کعبه را شکست و داستان غدیر خم مصادف با نوروز بود. (10)

* چرا سعد و نحس بعضی ایام پذیرفته شده است؟

علل این امر را چند چیز می‌توان دانست:

1- وجود وقایعی که در این ایام واقع شده است باعث سعد و یا نحس آن شده است، چنان که در بعضی روایات دیگر می‌خوانیم که روز سوّم ماه روز نحسی است، چرا که آدم و حوا در آن روز از بهشت رانده شدند و لباس بهشتی از تن آن‌ها کنده شد (11)و یا اینکه روز هفتم ماه روز مبارکی است، چرا که حضرت نوح سوار بر کشتی شد. (12)

2- توجه دادن مسلمین به حوادثی که در گذشته واقع شده است تا رفتار و اعمال خود را بر حوادث تاریخی سازنده تطبیق دهند و از حوادث مخرّب و روش بنیان‌گذاران آن‌ها فاصله گیرند.

لذا در روایات فراوان سعد و نحس ایام را با بعضی از حوادث مطلوب یا نامطلوب پیوند می‌دهد، مخصوصاً در مورد روز عاشورا که بنی‌امیه به گمان پیروزی (ظاهری) بر اهل‌بیت آن روز مسعود و مبارکی می‌شمرده و در روایات شدیداً تبرک به آن روز نهی شده و حتی دستور داده‌اند که آن روز را روز ذخیره آذوقه سال و مانند آن قرار ندهند، بلکه کسب و کار را در آن روز تعطیل کرده و عملاً از برنامه بنی‌امیه فاصله بگیرند، پس توجه دادن اسلام به سعد و نحس ایام برای این است که به یک سلسله حوادث تاریخی آموزنده توجه شود.

3- توسل و توجه به ساحت قدس الهی و استمداد از ذات پاک پروردگار، بنابراین  در روایات متعددی توصیه شده که در روزهایی که نام نحس بر آن گذارده شده با دادن صدقه و یا خواندن دعا و قرآن و توکل بر ذات الهی و استمداد از لطف او خود را بیمه کنید.

4- توجّه به این نکته که غالباً حوادث جنبه کفاره اعمال نادرست خود انسان است و ایام ارتباط و تأثیر مستقیم ندارد، بلکه ایام را می‌توان با توبه و استغفار به روزهای مبارک و سعد تبدیل کرد.

*نتیجه‌گیری

در اسلام سعد و نحس بعضی ایام به خاطر وقایعی که در آن اتفاق افتاده، پذیرفته شده است تا به این وسیله مردم به وقایع گذشته توجه کنند و از آن درس‌ها و عبرت‌ها گرفته و برای دفع آن به خدا متوسل شوند، از او مدد جویند و از مجازات و مکافات اعمال خویش غافل نباشد.

هر چند افراط در مسأله سعد و نحس ایام یه هیچ وجه مورد پذیرش اسلام نیست، اینکه انسان به هر کاری بخواهد دست بزند، مثلاً به سراغ سعد و نحس ایام برود و عملاً از بسیاری فعالیت‌ها باز بماند، نه مورد تأیید عقل است و نه مورد تأیید شرع، درست نیست که انسان به جای بررسی عوامل شکست و پیروزی خود، گناه همه شکست‌ها را به گردن شومی ایام اندازد، بی‌تردید چنین کاری جز فرار از حقیقت و تبیین خرافی حوادث زندگی نیست.

اما درباره ماه صفر باید گفت: چون در این ماه رحلت پیامبر اکرم(ص) و چند تن از امامان معصوم(ع) اتفاق افتاده است، در روایات آمده که برای دفع آفات و بلایای این ماه، بسیار صدقه دهند، نه از آن جهت که به آن معنا نحس باشد، بلکه به خاطر از دست دادن پیامبر(ص) برای مردم روزهای خوبی نیست.

*پی‌نوشت‌ها:

1- راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، (دفتر نشر الکتاب، چاپ دوم، 1404) صفحه 232.

2- همان، صفحه 485.

3- سوره قمر، آیه 19ـ20.

4- سوره فصلت،آیه 16.

5- سوره دخان، آیه 3.

6- علامه سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، فی تفسیر القرآن، (تهران، دارالکتب الاسلامیه، چهارم، 1362،جلد 19، صفحات 79ـ83 با تلخیص.

7- تفسیر نمونه، جلد 23، صفحه 41 و 47 با تلخیص.

8- تفسیر نورالثقلین، جلد 5، صفحه 183، حدیث 25، به نقل از تفسیر نمونه جلد 23، صفحه 43.

9- تفسیر نورالثقلین، صفحه 105، حدیث 25، به نقل از تفسیر نمونه، جلد 23، صفحه 43، و ر.ک: محسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، (بیروت، لبنان، مؤسسة الاعلمی، للمطبوعات، چاپ دوم، 1402 ه‍ ، 1982 م ح 5، صفحات 101ـ102.

10- بحارالانوار، جلد 59، صفحه 92.

11- تفسیر نورالثقلین، جلد 5، صفحه 58، به نقل از تفسیر نمونه، جلد 23، صفحه 43.

12- تفسیر نورالثقلین، جلد 5، صفحه 61، به نقل از تفسیر نمونه، جلد 23، صفحه 43.

*منابع برای مطالعه بیشتر

1. ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، جلد 19، ذیل آیه 19 قمر.

2. ترجمه تفسیر صافی، جلد دوم، ذیل آیه 19 قمر.

3. تفسیر نمونه،  آیت‌الله  مکارم   شیرازی، جلدهای 23ـ37ـ47 و جلد 20، صفحه 240.

گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع:farsnews.com


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط اسماعیل اکبری 92/9/13:: 4:53 عصر     |     () نظر

?

چرا صفر را صفر نامیده اند؟ + اعمال ماه صفر

 

اعمال ماه صفر,ماه صفر

 

امروز مصادف با آغاز ماه صفر دومین ماه قمری است؛ ماهی که به نحوست معروف است .
به گزارش مشرق، ماه صفر که بنا به روایتی ، روز اول آن روز واردشدن کاروان اسرای کربلا به شام است و حوادث تلخ دیگری از جمله شهادت دختر 3 ساله امام حسین (ع)،رحلت جانگداز پیامبر اکرم (ص) در روز 28 این ماه  واقع شده و پایان ماه نیز مصادف با شهادت هشتمین پیشوای شیعیان امام رضا (ع) می باشد.
چرا صفر را صفر نامیده اند؟
در نامگذاری این ماه، دو وجه ذکر کرده ‏اند:
1. از «صُفْرَة (زردی)» گرفته شده؛ زیرا زمان انتخاب نام، مقارن فصل پاییز و زردی برگ درختان بوده است.
2.از «صِفْر (خالی)» گرفته شده؛ زیرا مردم پس از پایان ماه‏های حرام، رهسپار جنگ می‏ شدند و شهرها خالی می‏ شد.
این ماه، معروف به شومی و بدشگونی است. از پیامبر اکرم (ص) درباره ماه صفر، چنین نقل شده است:
هر کس خبر تمام شدن این ماه را به من دهد، بشارت بهشت را به او می‏دهم.
برخی اعمال ماه صفر
1-در این ماه، به دادن صدقه اهتمام بیشتری شود
 پیامبر اکرم (ص) در باب صدقه دادن می فرمایند : " لبخند تو بر روی برادرت صدقه است ، امر به معروف و نهی از منکر کردنت صدقه است ، رهنمایی کسی که راه را گم کرده صدقه است و دور کردن سنگ و خا ر و استخوان از راه صدقه است . "
2-برای ایمنی از بلاها، دعای زیر هر روز ده مرتبه خوانده شود:
یا شَدیدَ الْقُوی‏ وَیا شَدیدَ الْمِحالِ یا عَزیزُ یا عَزیزُ یا عَزیزُ ذَلَّتْ بِعَظَمَتِکَ جَمیعُ خَلْقِکَ فَاکْفِنی‏ شَرَّ خَلْقِکَ یا مُحْسِنُ یا مُجْمِلُ یا مُنْعِمُ یا مُفْضِلُ یا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّی‏ کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنینَ وَصَلَّی اللَّهُ عَلی‏ مُحَمَّدٍ وَ الِهِ‏ الطَّیِّبینَ الطَّاهِرینَ! (مفاتیح الجنان)
ای سخت نیرو، و ای سختگیر! ای عزیز، ای عزیز، ای عزیز! خوارند از بزرگی‏ات همه خلقت. پس کفایت کن از من شرّ خلق خودت را، ای احسان بخش! ای نیکوکار! ای نعمت بخش! ای عطا دِه! ای که معبودی جز تو نیست! منزّهی تو! به راستی من از ظالمانم. اجابت کردیم برایش و نجاتش دادیم از غمّ و همچنین نجات دهیم مؤمنان را، و رحمت کند خدا بر محمّد و آل پاک و پاکیزه‏اش!
3-ـ «سیّد بن طاووس» نقل کرده است: در روز سوم ماه صفر، دو رکعت نماز بخوان که در رکعت اوّل سوره «حمد» و سوره «انّا فتحنا» (فتح) و در رکعت دوم سوره «حمد» و سوره «توحید» قرائت شود و پس از سلام نماز، صد بار صلوات بفرست و صد بار آل ابى سفیان را لعنت کن و صد مرتبه استغفار نما و آنگاه حاجت خویش را از خداوند بخواه. (ان شاء اللّه به هدف اجابت مى رسد).( اقبال، صفحه 587)
4ـ در روز اربعین (بیستم ماه صفر) زیارت امام حسین(علیه السلام) مستحبّ است و مورد تأکید قرار گرفته. در روایتى که «شیخ طوسى» از امام حسن عسکرى(علیه السلام) نقل کرده، چنین آمده است: نشانه هاى مؤمن پنج چیز است: به جاى آوردن پنجاه و یک رکعت نماز (17 رکعت نماز واجب و 34 رکعت نافله) و زیارت اربعین (امام حسین(علیه السلام)) و انگشتر را بر دستِ راست نهادن، و پیشانى را به هنگام سجده بر خاک گذاردن و بسم الله الرّحمن الرّحیم را در نماز بلند گفتن.(2)
مناسبت های ماه صفر
اوّل ماه صفر:
آغاز جنگ صفّین، مطابق نقل مورّخان در سال 37 هجرى است. جنگ صفّین از سوى امیرمؤمنان(علیه السلام) و لشکریانش، در برابر معاویه و سپاه غارتگر شام، آغاز شد و مدّت 110 روز طول کشید،(2) و در آستانه شکست لشکر شام، عمرو عاص خدعه اى به کار زد و قرآن ها را بر سر نیزه کردند و داستان تأسّف بار حکمین پیش آمد.
همچنین در این روز در سال 61 هجرى (بنا بر روایتى) سرِ مبارک حضرت سیّدالشّهدا(علیه السلام) را همراه کاروان اهل بیت(علیهم السلام)وارد شهر شام کردند.
دوم ماه صفر:
روز شهادت زید بن على بن الحسین(علیه السلام) پس از قیام بر ضدّ بنى امیّه در سال 120 هجرى است; وى به هنگام شهادت 42 سال داشت.
هفتم ماه صفر:
بنا بر نقل شیخ مفید و کفعمى، روز شهادت امام حسن مجتبى(علیه السلام) است.
همچنین ولادت امام کاظم(علیه السلام) طبق روایتى در سال 128، در این روز در منطقه «ابواء» (محلّى میان مکّه و مدینه) واقع شده است. این روز از جهتى روز حزن و از جهتى روز سرور است.
بیستم ماه صفر:
روز اربعین امام حسین(علیه السلام) است; بنابر نقل جمعى از بزرگان مانند شیخ مفید، شیخ طوسى و کفعمى، جابر بن عبداللّه انصارى در این روز براى زیارت امام حسین(علیه السلام) به کربلا آمد و همین روز، روزى است که اهل بیت امام حسین(علیه السلام) طبق روایتى از شام به مدینه آمدند.
ولى در ارتباط با آمدن اهل بیت حسینى(علیه السلام) در روز اربعین به کربلا میان مورّخان گفتگوست; مرحوم حاج شیخ عبّاس قمى در «منتهى الآمال» از سیّد بن طاووس نقل مى کند که اهل بیت حرم حسینى(علیه السلام) در مسیر بازگشت به مدینه، نخست به کربلا آمدند و زمانى به آنجا رسیدند که جابربن عبدالله انصارى و گروهى از بنى هاشم به زیارت امام حسین و یارانش آمده بودند (و با توجه به اینکه جابر در بیستم صفر به کربلا آمد، بنابراین اهل بیت نیز ورودشان به کربلا همان روز بود).
اما مرحوم حاج شیخ عباس قمى با توجه به نقل دیگر مورّخان و قرائن و شواهد دیگر، ورود اهل بیت(علیهم السلام) را در بیستم صفر (اربعین حسینى) به کربلا بسیار بعید مى داند و از شیخ مفید و شیخ طوسى نقل مى کند که اهل بیت(علیهم السلام) روز بیستم صفر از شام به مدینه مراجعت کردند.
بیست و هشتم ماه صفر:
در چنین روزى، در سال یازدهم هجرى، رسول گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) وفات یافت و همه مورّخان اتّفاق دارند که روز وفات آن حضرت، روز دوشنبه بود و آن حضرت به هنگام وفات شصت و سه سال از عمر مبارکشان مى گذشت.
همچنین بنا بر نقل جمعى از علما و مورّخان، روز بیست و هشتم صفر سال 50 هجرى، روز شهادت امام حسن مجتبى(علیه السلام) است و این روایت بیشتر در میان شیعیان مشهور است تا روایت هفتم ماه صفر.
روز آخر ماه صفر:
بنا بر قول «شیخ طبرسى» و «ابن اثیر» آخر ماه صفر سال 203 هجرى، روز شهادت امام رضا(علیه السلام) است که در سنّ پنجاه و پنج سالگى، توسّط مأمون عبّاسى مسموم شده و به فیض شهادت نائل آمدند.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط اسماعیل اکبری 92/9/13:: 4:45 عصر     |     () نظر
تعداد بازدید: 24981
تعداد نظرات:
23 نظر
شهر کربلا مرکز استان کربلا، یکی از شهرهای جنوبی کشور عراق و در فاصله یکصد کیلومتری بغداد می باشد.جمعیت این شهر زیارتی بالغ بر ششصد هزار نفر بوده و از شهرهای عمدتاً شیعه نشین و مذهبی در عراق است که چنانچه آرامش در این کشور و این شهر برقرار شود از مراکز زیارتی،توریستی و سیاحتی مهّم عراق بشمار خواهد رفت.
کد خبر: 361109
تاریخ انتشار: 09 آذر 1392 - 12:44 - 30 November 2013
خیابان مشرف به حرم
خیابان مشرف به حرم
بازار اطراف حرم
بازار اطراف حرم
مقام کف العباس
مقام کف العباس
دو مقام کف العباس مناطقی هستند که گفته می‌شود دست‌های مبارک در آنجا از بدن حضرت جدا شده و به زمین افتاده‌اند.
دو مقام کف العباس مناطقی هستند که گفته می‌شود دست‌های مبارک در آنجا از بدن حضرت جدا شده و به زمین افتاده‌اند.
مقام کف العباس
مقام کف العباس
قسمتی از خیابانهای بازار کربلا
قسمتی از خیابانهای بازار کربلا
قسمتی از خیابانهای بازار کربلا
قسمتی از خیابانهای بازار کربلا
بخشی بازار کربلا
بخشی بازار کربلا
بخشی بازار کربلا
بخشی بازار کربلا
کف العباس
کف العباس
پخش چای صلواتی
پخش چای صلواتی
خودروی بجای مانده از حمله آمریکا به عراق
خودروی بجای مانده از حمله آمریکا به عراق
کوچه های مشرف به بازار کربلا
کوچه های مشرف به بازار کربلا
کوچه های مشرف به بازار کربلا
کوچه های مشرف به بازار کربلا
قسمتی از بازار مشرف به حرم
قسمتی از بازار مشرف به حرم
زائران در حال وضو گرفتن قبل از ورود به حرم ابا عبدالله
زائران در حال وضو گرفتن قبل از ورود به حرم ابا عبدالله
حفاظت تمام وقت پلیس از خیابانها و بازار مشرف به حرم
حفاظت تمام وقت پلیس از خیابانها و بازار مشرف به حرم
وسیله نقلیه برقی برای جابجایی زائرانی که توانایی راه رفتن را ندارند
وسیله نقلیه برقی برای جابجایی زائرانی که توانایی راه رفتن را ندارند
قسمتی از بازار کربلا
قسمتی از بازار کربلا
قسمتی از بازار مشرف به حرم
قسمتی از بازار مشرف به حرم
وسیله جابجایی زائرانی که فاقد توانایی راه رفتن هستند
وسیله جابجایی زائرانی که فاقد توانایی راه رفتن هستند
مغازه فروش مهر و تسبیح
مغازه فروش مهر و تسبیح
خودورهای پلیس مداماً در خیابانهای کربلا خصوصاً مشرف به حرم در حال بازرسی میباشند
خودورهای پلیس مداماً در خیابانهای کربلا خصوصاً مشرف به حرم در حال بازرسی میباشند
نمایی از بازار کربلا
نمایی از بازار کربلا
نمایی از بازار کربلا
نمایی از بازار کربلا
نمایی از بازار کربلا
نمایی از بازار کربلا
فروش قرآنهای جیبی
فروش قرآنهای جیبی

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط اسماعیل اکبری 92/9/10:: 6:36 عصر     |     () نظر
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >